فیزیک ذهن

معرفی و تشریح رشته ای جدید به نام فیزیک ذهن

فیزیک ذهن

معرفی و تشریح رشته ای جدید به نام فیزیک ذهن

جهان های موازی

فیزیکدانان کوانتمی دانشگاه کالیفرنیا کشف عجیبی کرده اند که به گونه ای نشان می دهد جسمی که در مقابل یک فرد قرار گرفته و دیده می شود می تواند به صورت همزمان در جهانی موازی نیز وجود داشته باشد.
ادامه مطلب ...

هاله 2

درک و تفسیر هاله2

تفسیر آنچه درک می‎کنید

عکس هاله انسان با استفاده از دستگاه هاله نگار

در ابتدا ممکن است درخششی به رنگ سفید مایل به آبی در اطراف سر و بدن سوژه مشاهده کنید. آنچه می‎بینید کالبد اتری است. کالبد اختری ( یک سطح خارج از کالبد اتری ) جایی است که درک رنگها آغاز می‎شود. هر چه به طرف سطح خارج هاله می‎رویم مهارت ما نیز باید خالص‌تر شود، زیرا هر چه از کالبد اتری به طرف کالبد اختری / عاطفی، کالبد ذهنی و بالاخره کالبدهای معنوی می‎رویم انرژی خالص‌تر و ظریف‌تر می‎شود. رنگهایی که در فاصله‌ی 30 سانتی‌متری از بدن دیده می‌شوند مربوط به احساسات هستند، 30 سانتی‌متر دوم یا همین حدود مربوط به افکار، و بعد از آن مربوط به موضوعات معنوی است.

اطلاعات زیر درباره‌ی رنگها و معانی آنها به عنوان راهنمایی‌های کلی برای شما بیان می‎شود. به هر حال، در همه‌ی تجربیات شما مخصوصاً در موضوعات روحی / معنوی قضاوت نهایی به عهده قوه‌ی شهود شما است.

رنگمایه‎ها و رنگهای خالص و ملایم نشانگر انرژی مثبت یا سالم و ناب هستند. هرچه رنگ روشن‎تر و خالص‌تر باشد، انرژی مثبت‌تر است. هر چه رنگ تیره‌تر یا سنگین‌تر باشد، انرژی بیشتر آلوده به منفی گرایی، عدم تعادل یا ترس است. هر رنگ دارای سایه‌های ( تونالیته‎های ) بی‌شمار است، بنابراین فریب سادگی ظاهری لیست زیر را نخورید.

رنگ قرمز خالص و روشن در هاله بیانگر تمایل به مادیات است. شخصی که این رنگ در هاله‌ی او غالب است فردی ورزشکار یا شهوانی، پرشور، با اراده و یا قوی است.



درخشش‌های قرمز رنگ اغلب نشانه‌ی خشم، قرمز تیره ( متمایل به آلبالویی ) احتمالاً نشانه‌ی شهوت، و قرمز مات اغلب نشانه‌ی رنجش و ناخشنودی است. در بررسی هاله از لحاظ بیماریهای جسمی، قرمز اغلب نشانه‌ی تحریک بیش از حد یا التهاب در آن ناحیه است.

نارنجی خالص نشانگر خلاقیت و عاطفه است. این رنگ اغلب شجاعت و شادی را نشان می‎دهد. نارنجی کدر می‎تواند نشانه‌ی تکبر و غرور باشد.

رنگ زرد خالص بطور خیلی شایع در اطراف سر مردم دیده می‎شود. این رنگ نشانگر تفکر و خرد است، و وفور رنگ زرد در هاله نشانه‌ی یک فرد اندیشمند است. این رنگ همچنین می‎تواند نشانه‌ی شادی و سرزندگی، یا خلق و خوی شاد باشد. زرد ناخالص می‎تواند نشان دهنده‌ی مشغله‌ی شدید ذهنی و عدم تعادل فکری، یا شخصی با ذهن بسته، متعصب یا خرده گیر باشد.

سبز روشن و خالص نشانگر شفا و رشد است، و اغلب مشخص کننده‌ی یک شفاگر است. بسیاری از پرستاران و شفادهندگان طب جایگزین، این رنگ را به صورت غالب در هاله‌ی خود دارند. پزشکان نیز ممکن است این رنگ را در ها‎له‌ی خود داشته باشند، اما همچنین ممکن است هاله‌ی آنها بیشتر به رنگ زرد به نشانه تفکر تمایل داشته باشد. رنگ سبز نشانه‌ی مهربانی و دلسوزی نیز هست. سبز کدر نشانه‌ی حرص و طمع است.

ممکن است در هنگام مشاهده‌ی هاله‌ی یک سخنران سایه‎ای به رنگ زرد - سبز کدر و بیمارگونه ببینید. این سایه نشان دهنده‌ی تفکری است که در خدمت طمع و سودجویی قرار گرفته است و بطور کلی شخصی را نشان می‎دهد که از تفکر خود برای کسب منفعت و برآوردن نیازهای خود استفاده می‎کند. البته نمی‎خواهیم بگوییم که همه‌ی سخنوران افرادی سودجو هستند، یا سخنوری پیشه‌ی افراد طماع است! به هر حال اگر در هاله‌ی یک سخنران چنین رنگی را مشاهده کردید بهتر است درباره‌ی او بیشتر تحقیق کنید.

تونالیته‎های ( سایه‌های ) گوناگونی از رنگ آبی در هاله‌ها دیده می‎شوند. رنگ آبی بطور کلی نشان دهنده‌ی آرامش، معنویت و پارسایی است، و در هاله‌ی جویندگان حقیقت قابل مشاهده است. رنگ آبی اغلب نشانه‌ی تکامل روحی / معنوی است. آبی فیروزه‎ای می‎تواند نشانگر یک روح پرشور، جوان، ماجراجو و کنجکاو باشد. آبی سلطنتی روشن نشانه‌ی فرد صادق، درستکار و وفادار است. آبی روشن نشان دهنده‌ی قدرت بالای تجسم و شهود است. رنگ آبی کدر نشانه‌ی افسردگی و تنهایی و همچنین دلهره و نگرانی است.

رنگ بنفش و ارغوانی در هاله نشانه‌ی روحیه‌ی معنوی یا مذهبی است. بنفش سلطنتی، قدرت رهبری و اراده را نشان می‎دهد. بنفش مات نشانه‌ی خودپرستی، تکبر و عقده‌ی دیگر آزاری ( ستمگری ) است؛ چنین شخصی دیگران را به خاطر ضعف‌ها و خطاهای ناخواسته‎شان مورد سرزنش قرار می‎دهد.

رنگ صورتی در هاله بطور کلی نشانه‌ی عشق، عاطفه، مصاحبت و یگانگی و علاقه به زیبایی است. صورتی گرم یا سرخ فام ، عاطفه و ازخودگذشتگی واقعی را نشان می‎دهد. صورتی کدر می‎تواند نشانه‌ی ناپختگی، وابستگی و نیازمندی باشد.

رنگ طلایی نشان دهنده‌ی قدرت، پیشرفت معنوی، ازخودگذشتگی، الهام بخشی و هماهنگی ( هارمونی ) است. طلایی رنگی الهی است.

خاکستری به طور کلی نشانه‌ی ترس است. رنگ خاکستری سایر رنگهای هاله را نیز کدر می‎کند و خلوص آنها را ضایع می‎سازد. نقره‎ای جنبه‌ی مثبت این رنگ است و نماینده‌ی انرژی‎های ایزد بانوها ( الهه‌ها ) است. رنگ نقره‎ای همچنین نشانه‌ی خوشبینی، شهود و بیداری معنوی است.

رنگ قهوه‎ای اگر زنده و خالص باشد نشانه‌ی تعادل فکری و استقامت است. این رنگ دارای یک نوسان زمینی است. رنگ قهوه‎ای کدر می‎تواند علامت انسداد و اختلال در انرژی باشد.

رنگ سیاه می‎تواند نشانه‌ی ترس یا نفرت باشد، همچنین نشان دهنده‌ی مشکلات، عدم تعادل و اعتیادها است. البته سیاه خالص و براق می‎تواند نشان دهنده‌ی حفاظت، رمز و راز یا دانشی باشد که به طرز عاقلانه حفظ شده است.

رنگ سفید می‎تواند علامت پاکی، خلوص و راستی باشد، اما این رنگ اغلب ترکیبی از رنگهای متعدد است که به خوبی درک و یا تفسیر نشده‎اند. گوی‎های سفید رنگ بالای شانه‎های سوژه اغلب نشانه‌ی نگهبانان معنوی یا فرشتگان محافظ هستند که در زندگی فرد، مهم و تأثیرگذار هستند.

ترکیب رنگها نشان دهنده‌ی ترکیب جنبه‎های گفته شده است. مثلاً ترکیب آبی / سبز می‎تواند نشان دهنده‌ی فردی باشد که از طریق جستجوی معنوی برای حقیقت، در حال بهبود است.

در مشاهده‌ی هاله، گوش دادن به ندای شهود خود، برای تفسیر آنچه می‎بینید مهم است. برای درک آنچه می‎بینید از آن سئوال کنید و سیستم ادراک خود را بر پایه‌ی تجربیات خود تقویت کنید.

منبع :http://arvah2006.blogfa.com/

هاله چیست؟

هاله، میدانی از انرژی است ( انرژی الکترومغناطیسی و سایر انرژی‌های عالی‌تر ) که همه‌ی موجودات زنده را احاطه کرده است، و به عقیده‌ی بعضی در اطراف همه‌ی ذرات اتمی و موجودات زنده و غیر زنده وجود دارد. برای اطلاع افراد شکاک یا علم‌گرا باید گفت که ما خوش شانسیم که در زمانی زندگی می‎کنیم که جدیدترین تکنولوژی، ما را قادر به مشاهده و اندازه گیری این میدانهای انرژی می‎سازد. تکنولوژی ما آنچه را که عرفا برای قرنها تعلیم می‎داده‌اند اثبات می‎کند. ما می‌توانیم هاله‌ی انسانها را از طریق بینایی یا به روشهای دیگر درک و تفسیر کنیم.

هاله‌های ما همواره در حال تعامل با یکدیگر و محیط اطراف هستند. هر چه این تعامل طولانی‌تر یا کامل‌تر باشد، تأثیر آن بر هاله‌ها بیشتر خواهد بود. به همین علت هاله‌های اعضای خانواده، دوستان قدیمی و زوجهای چندین ساله بسیار مشابه به نظر می‎رسد.



انرژی باقیمانده از تعامل‌های هاله‌ای بر اشیاء و مکانها نیز تأثیر می‎کند و این تأثیر بر آنها نقش می‎بندد. مثلاً توجه کنید که خانه‎های مختلف چه احساسات متفاوتی را در ما بر می‎انگیزند. هر خانه‌ای بسته به اینکه چه کسانی در آن زندگی می‎کنند، هاله‌ای مخصوص به خود دارد، و در هر خانه هر اتاقی بسته به اینکه چه کسی در آن زندگی می‎کند و می‎خوابد، احساس منحصر به فرد دارد. خانه‎ای که بیشتر وقتها خالی از سکنه است، خالی‎تر از خانه‎ای که سرشار از زندگی روزانه است به نظر می‎رسد، حتی اگر در حال حاضر در خانه دوم هیچ کس نباشد. چنین خانه‌ای را با اتاق یک هتل مقایسه کنید.

چنین اتاقی به طور مداوم تحت تأثیر تعامل متغیر و سطحی انرژی‌های متعدد و متفاوت است. ما باقی مانده‌ی انرژی خود را در همه‌ی مکانها به جا می‎گذاریم. چیزهایی که ما با آنها تعامل بیشتر یا عمیق‌تری داریم ( مانند لباسها، جواهرات، ماشین، تخت خواب، صندلی مورد علاقه، حیوان خانگی، یا اشیاء مورد علاقه ) بیشتر و عمیق‌تر تحت تأثیر انرژی‌های ما قرار می‎گیرند و این تأثیر بر آنها عمیق‌تر نقش می‎بندد. آنچه افراد در هنگام انجام سایکومتری (روان‌نگری و روان‌سنجی اشیاء) تفسیر می‎کنند، همین انرژی باقیمانده است. همچنین انرژی باقیمانده از حوادث بسیار سخت و دلخراش است که باعث می‎شود مکانی حالت “ روح زده ” پیدا کند، که نوعی پارگی در ساختار زمان و مکان، یا دریچه‌ای به گذشته است.

ما نوعی آگاهی قبلی نسبت به هاله‎های دیگران داریم، اگرچه بیشتر این آگاهی در سطح ناخودآگاه شکل می‎گیرد. ما بر اثر مجاورت با بعضی افراد دچار احساس تخلیه و فقدان انرژی می‎شویم، در حالی که بعضی دیگر به ما انرژی می‎دهند. ما با بعضی افراد احساس سازگاری و هماهنگی می‎کنیم، در حالی که با بعضی دیگر احساس ناسازگاری داریم. هرگاه نوسان انرژی شخصی با ما مشابه یا یکسان باشد، نسبت به او احساس جاذبه می‎کنیم، اما با کسی که روی طول موجی کاملاً متفاوت است، راحت نیستیم. زبان ما انعکاس آگاهی ناخودآگاه ما از تعامل انرژی نهفته در پس این تجربه‌ها است.

وقتی احساس می‎کنیم که کسی به ما نگاه می‎کند ، در واقع از انرژی او که با ما تعامل انجام می‎دهد آگاه می‎شویم. این پدیده برای یک روشن‌بین قابل دیدن است. یکی از اساتید متافیزیک نقل می‌کند که: من سالها پیش هنگامی که برای دیدن هاله‎ها شروع به تمرین کرده بودم، نمونه جالبی از این پدیده را تجربه کردم. من منتظر یکی از دوستانم بودم تا با او در یک خانه‌ی بزرگ اشتراکی که او با حدود یک دوجین دانشجوی دیگر در آن شریک بودند شام بخوریم. در حالی که با آرامش در آنجا نشسته بودم و اطراف را نگاه می‎کردم، متوجه مرد جوانی شدم که وارد اتاق ناهارخوری شد. او به دوست من نگاه کرد که رویش به سمتی دیگر بود و بشقابش را آماده می‎کرد. در این هنگام من رشته‌ای از انرژی به رنگ قرمز تیره را مشاهده کردم که از شبکه‌ی خورشیدی آن مرد خارج شد، عرض اتاق را طی کرد و میدان انرژی دوست من را کاملاً احاطه کرد. همین که این رشته با هاله‌ی او تماس پیدا کرد، او از حرکت باز ایستاد، سپس برگشت و مستقیماً به مرد نگاه کرد، در حالی که آثار رنجش در چهره‎اش دیده می‎شد. در این لحظه رشته‌ی انرژی ناپدید شد. بعداً که من آنچه را دیده بودم به دوستم گفتم، او توضیح داد که آن مرد کسی بود که به شدت باعث ناراحتی او بود، زیرا همواره او را آزار میداد. در آن هنگام بود که من توانستم آنچه را که شاهد بودم آگاهانه جمع بندی کنم. آن مرد در حال خیال پردازی درباره‌ی دوست من بود، و من این خیال پردازی و واکنش دوستم را در سطح ناخودآگاه مشاهده کرده بودم. او به سادگی احساس کرده بود که کسی به او نگاه می‎کند و احساس ناراحتی کرده بود، در حالی که علت آن را آگاهانه نمی‎دانست، تا وقتی که برگشته، آن مرد را دیده بود.

همچنین او نقل می‌کند که: اولین هاله‌ای که مشاهده کردم، هاله‌ی یکی از استاتیدم در دانشگاه میشیگان بود. من برای دیدن هاله‌ها سعی نکردم، بلکه این پدیده به صورت اتفاقی برایم رخ داد. من در حالی که خیلی خسته بودم در یک سالن کنفرانس بزرگ نشسته بودم، روبرویم چند نفر از دانشجویان ظاهراً در خوابی راحت بودند. من در حالت نیمه خسته بودم، آرام و سبکبال. همچنان که توجهم بین درون و بیرون سرگردان بود، درخششی به رنگ زرد طلایی در اطراف سر استادم شروع به پدید آمدن کرد. هنگامی که او به طرف جلو به سوی میکروفون حرکت می‌کرد و در نور اتاق قرار می‎گرفت، دیدن این درخشش مشکل‌تر می‎شد، اما وقتی او به طرف عقب حرکت می‎کرد و از روشنایی خارج می‎شد درخشش باز پدیدار می‎شد. وقتی کمی تمرکز بینائیم را تغییر دادم، درخشش، روشن‌تر، بزرگتر و واضح‌تر شد. شگفت زده شده بودم.

من که آن زمان اطلاعات چندانی درباره‌ی هاله نداشتم، نمی‎دانستم که آیا آنچه می‎دیدم هاله بود یا نه. سپس شروع به نگاه کردن به اطراف سالن کم نور کردم، و از مشاهده‌ی هاله‌های اطراف سرهای دانشجویان متحیر شدم.

این تجربه را به این دلیل برای شما بازگو کردم که بعضی از اجزای کلیدی شرایط ایده‌آل برای درک هاله‌ها را مشخص می‎کند:

من در حالت مدی‌تیشن (آرامش و سکوت کامل ذهن) قرار داشتم، و بسیاری از تجربه‌های جالب روحی و معنوی در حالت مدی‌تیشن کسب شده‌اند. مدی‌تیشن تکنیک مهمی است که در تمام جهان برای تکامل روحی و معنوی تجویز می‎شود. هنگامی که شخص گفتگوی بی وقفه‌ی ذهن آگاه را متوقف می‎کند، زمزمه‌ها و انرژی‌های ظریف قابل درک می‎شوند.

استاد، موضوع ادیان شرقی را تدریس می‎کرد. نکته‎ای که من در آن زمان به آن توجه نکرده بودم، این است که او بدون شک سالها وقت، صرف مدی‌تیشن و تمرین معنوی کرده بود. هر چه شخصی سالم‌تر و از لحاظ معنوی تکامل یافته‌تر باشد، هاله‌ی او بزرگتر و روشن‌تر خواهد بود. به همین دلیل است که تصویر مسیح، قدیسان و سایر افراد پارسا در طول تاریخ با هاله‎هایی در اطراف سرشان نقاشی شده است. هاله‌های آنها چنان روشن بوده است که به آسانی توسط هنرمندان و احتمالاً همه‌ی مردم درک می‎شده است.

من در آرامشی عمیق بودم. ذهن من خالی و آزاد بود و چشمانم روی نقطه‌ی خاصی متمرکز نبودند. این حالت نیمه خلسه بسیار مهم است، مخصوصاً در هنگام یادگیری مشاهده‌ی هاله‌ها.

استاد من در حال صحبت برای گروه بزرگی از مردم بود. احساسی که یک شخص هنگام صحبت کردن در برابر یک جمعیت شنونده تجربه می‎کند ( چه شادی بخش و چه وحشت زا ) تا حدود زیادی از انرژی عظیم روحی / هاله‌ای منشاء می‎گیرد، که از طرف جمعیت به واسطه‌ی توجه آنها به طرف گوینده جریان پیدا می‎کند. این جریان انرژی، انرژی یا هاله‌ی گوینده را به شدت تقویت می‎کند. آسان ترین هاله‎ها برای دیدن، هاله افرادی است که در برابر یک گروه به تدریس، اجرای نقش یا صحبت مشغولند. اگر شخص در حال تدریس یک موضوع معنوی باشد مقدار انرژی قابل مشاهده، شگفت آور است.

جالب ترین جلوه‌های هاله‌ای را، من هنگام تماشای ورود انرژی متافیزیک به بدن یک مدیوم (فرد واسط بین زندگان و مردگان) مشاهده کرده‌ام. من عملاً وقوع این پدیده را دیده‌ام ( هر چند در این مورد کمی مشکوکم، زیرا تجربه‌های خود من در زمینه‌ی ارتباط روحی، متفاوت بوده‌اند ). من یک مدیوم را هم دیده‎ام که می‎گوید این پدیده عملاً رخ می‎دهد و او اطلاعات را از روحی خارج از بدن خود، یا از “ خود برتر ” خود دریافت می‎کند. مشاهده‌ی چنین حالتی خیره کننده است.
منبع :http://arvah2006.blogfa.com/

بیوفیدبک چیست؟

بیوفیدبک، علم اندازه گیری و نشان دادن کارکردهای کالبد ناخود آگاه و سپس انتقال آنها به خودآگاهی از طریق صدا، نور و رنگ یا دیگر شیوه های نمایش است. بیوفیدبک، با رفتار روانشناختی در ارتباط است ( اتصال ذهن- بدن). عموماً یک نماد بیوالکتریک تقویت می شود و اطلاعات تغییرات به شخص به شکلی که قابل دید باشد، نمایش داده می شود، تا ازاین طریق شخص بیاموزد که همه چیز را کنترل کند.


بیوفیدبک، حقیقتاً هزاران سال است که در حیطه های متفاوت، با نام های مختلف مورد استفاده قرار گرفته است.


یکی از ساده ترین و پایه ای ترین شیوه های استفاده از بیوفیدبک، مشاهده ی تنفس است. اگر ما هیجان زده، عصبی یا مضطرب شویم، نفس های ما سطحی و تندتر از زمانی است که ما آرام و متعادل هستیم. بنابراین، الگوهای تنفسی ما، می تواند اطلاعات مفیدی در مورد حالات درونی ما بدهد.


شیوه های متفاوت دیگر قرنهاست که مورد استفاده قرار گرفته است، تا بازخورد و نیرویی برای جسم افراد مهیا سازد و نیز احساس عمیق آرامش، رهایی و رضایت درونی را حصول نماید. متخصصان درمانهای طبیعی و پزشکان، قادرند از نبض به عنوان یک شیوه ی بیوفیدبک، برای دریافت شرایط خاص ارگان ها در بدن استفاده نمایند. در فرهنگ غرب، آیورودا برای تشخیص نبض به عنوان بخشی از مراحل کار مورد استفاده قرار می گیرد.


اندیشه ی بیوفیدبک، از دیدگاه علمی یا پزشکی نیاز به توضیح بیشتر دارد. بیوفیدبک کلینیکی کارکردهای عمومی بدن را مشاهده نمی کند، بلکه عمدتاً به پردازش ها یا کارکردهای فیزیولوژیکی که به سادگی توسط حواس بشر قابل دریافت نیستند، می پردازد.


اندازه گیری دمای بدن، مثال خوبی برای سیستم بیوفیدبک است. ما حواس یا ارگانی نداریم که فوراً دمای بدنمان را به ما گزارش دهد. اما اگر یک حس گر دماسنج به بدنمان وصل کنیم، می توانیم از درجه ی آن آگاه شویم و بدین ترتیب در صورت تمایل آن را تغییر دهیم.


بیوفیدبک، اطلاعات اندازه گیری شده را تشخیص داده، تفسیر       می نماید و همچنین عملکردها و الگوهای بدنی را تحت تأثیر قرار داده، آن را تغییر می دهد.


یک دماسنج بیوفیدبک دیجیتالی، حس گری است که به یکی از انگشتان وصل می شود، سپس دمای اندازه گیری شده به عدد تبدیل و به صورت دیجیتالی نمایش داده می شود.


اطلاعات بیولوژیک ابتدا اندازه گیری می شود و سپس به شخص بازخورد می گردد. وقتی شخص از طریق حواس متفاوت اطلاعات را دریافت کرد، می تواند آگاهانه آن را تغییر دهد.


دیگر سیستم شناخته شده ی بیوفیدبک، سیستمی است که امواج مغزی را اندازه گیری می کند. یک الکترود یا چندین الکترود به پیشانی وصل می شود، جایی که الکتریسیته مغز اندازه گیری می شود، سپس فعالیت امواج مغزی در یک صفحه ی کاتد نمایش داده می شود.


طبیعتاً شیوه های قابل فهم دیگری از بیوفیدبک ها وجود دارد. نکته ی اصلی این است که در دنیا کاربردهای متعددی از بیوفیدبک وجود دارد. بیوفیدبک به شما ویژگی هایی از خودتان را نشان می دهد و معرفی می کند که شما از آن آگاه نیستید. بیوفیدبک ابزاری است که به شما کمک می کند تا بخش های تاریک ناخود آگاهتان را بفهمید و آنها را به قسمت روشن خود آگاهتان بیاورید.


منبع:http://drbarazandeh.blogfa.com/

ارتباط نسبت ها و انرژی

همانطور که در مورد امواج کوانتمی گفتیم اجسامی که نسبت حجم به سطح آنها بیشتر باشد امواج کوانتمی بیشتری از خود گسیل می نمایند و این موضوع در مورد هسته اتم ها نیز صادق است به طوری که تابش اشعه آلفا از هسته اتم های رادیواکتیو با نسبت حجم به سطح هست آنها نسبت عکس دارد به این ترتیب که با کاهش نسبت حجم به سطح در هسته اتم ها گسیل ذرات مادی از آن افزایش یافته و گسیل امواج کوانتمی از آنها کاهش می بابد.

با توجه به این موضوع است که هسته های کروی کمترین امواج آلفا را از خود ساطع می نماید و در عین حال این نوع هسته ها بیشترین امواج کوانتمی را از خود ساطع می نمایند و این موضوع باعث ایجاد اثرات تونل زدن و عبور از سدهای انرژی بالاتر توسط این نوع از هسته ها می شود.

با توجه به این موضوع می توان اجسام را با این دید طبقه بندی نمود که در آن اجسامی که نسبت سطح به حجم آنها بیشتر است و اصطلاحا کروی تر می باشند امواج کوانتمی بالاتری می باشند و می توانند خواص کوانتمی بالاتری از خود داشته باشند و این موضوع سبب شده است که اجسامی که نسبت سطح به حجم کمتری دارند و به شکل هرمی نزدیک تر هستند امواج کوانتمی کمتری از خود ساطع می نمایند و خوص کوانتمی کمتری از خود بروز می دهند.

همبن موضوع باعث برخی از تفاوت های انرژی زایی و دفع انرژی در مورد دو جسم کره و هرم می شود اجسامی مانند هرم کمترین نسبت حجم به سطح را دارند و از خود خواص کوانتمی کمتری را بروز می دهند و برعکس اجسامی که به کره نزدیک تر هستند از خود خواص کوانتمی بالاتری نشان می دهند و می توانند انرژی های کوانتمی بیشتری را از خود ساطع نمایند و بالعکس اجسامی که نسبت حجم به سطح آنها نسبت به شکل کروی کمتر است انرژی های کوانتمی را جذب کرده و انرژی های مادی را از خود ساطع می نماید.

این موضوع سبب می شود که اشکال هرمی درون گرا شده و اجسام کروی برون گرا و این موضوع سبب بروز خواصی از این نوع اجسام می شود که در بخش های بعد به طور مفصل تری می توانیم این موارد را توضیح دهیم.