روح از ذرات غیرمادی بدون حجم تشکیل شده است و می توان از روی شواهد موجود و نیز دیدگاه های متعددی که وجود دارد به این موضوع پی برد در ادامه به برخی از این دیدگاه ها در خصوص روح اشاره می نماییم :
همانطور که در قرآن آمده است خداوند بعد از خلق انسان از خود در داخل آن دمید و انسان را کامل نمود و به جسم انسان روح را اضافه نمود. با توجه به این موضوع می توان گفت روح از جنس بسیار نزدیک به خداوند می باشد و در این مورد نه این که از جنس خدا باشد بلکه از نوعی است که با خدا در ارتباط نزدیک می باشد. و درک آن ما را به درک خداوند نزدیکتر می نماید.برای درک این موضوع باید مثالی بزنیم به این صورت که ما سه نوع محیط گاز - مایع - و جامد داریم. آب از جنس مایع است و سنگ از جنس جامد بنابراین مایعات دارای خواص مشابه و جامدات نیز دارای برخی خواص مشابه یکدیگر می باشند. روح انسان نیز با توجه به این موضوع از جنس خدا بوده ولی لزوما از همان نوع نمی باشد. بنابراین روح انسان می تواند برخی از خواص خدایی را در خود داشته باشد. با توجه به این موضوع است که می توان برخی از خواص روح را توضیح داد. روح از ذراتی تشکیل شده است که دارای توازن و ترکیبی است که خواص آن ماوراء مادی (از خداوند و موجودی بالاتر) می باشد بنابراین می توانند در کنار یکدیگر خواصی را از خود نشان دهند که با پدیده های مادی قابل توصیف نمی باشد.
برخی از ویژگی های روح را در ارتباط با محیط می توان درک نمود و از این طریق می توان به خواص ذرات تشکیل دهنده آن پی برد. به عنوان مثال بخش قابل توجهی از مکانیسم های مربوط به ذهن ما به گونه ای است که تنها می توان با عنصری غیرمادی (مانند روح) آنرا توضیح داد و ما از طریق این مکانیسم ها می توانیم به درک خواص روح پی ببریم و از این طریق می توانیم ذرات تشکیل دهنده آنرا بشناسیم و آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
با توجه به این مفاهیم می توان گفت روح از ذرات غیرمادی بدون حجمی تشکیل شده است که در کنار یکدیگر قرار گرفته و می توانند در هر ظرفی که داخل آن ریخته شود به شکل و مکانیسم همان ظرف تبدیل شود. در این حالت دو مفهوم مجزا وجود دارد:
۱- روح به شکل ظرفی که در داخل آن ریخته می شود در می آید
۲- روح می تواند مکانیسم ظرفی که در داخل آن ریخته می شود را به دست آورد.
مفهوم اول مشخص می باشد ولی مفهوم دوم کمی پیچیده تر می باشد. مفهوم دوم نشان می دهد که ذرات روح وقتی در داخل یک ظرف مانند انسان ریخته شوند با توجه به اینکه در داخل بدن انسان ذرات مادی با یک مکانیسم مشخصی فعالیت می نمایند خود را مطابق این الگوهای حرکتی و زیستی در بدن در آورده و با این مکانیسم همراه می شوند.
موضوع مهم این است که روح چگونه می تواند مکانیسم ظرفی که در آن قرار می گیرد را به دست آورد و با تغییر ظرف چگونه می تواند مکانیسم جدید را به دست آورد. این موضوع به ماهیت این ذرات و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر مربوط می باشد. همانطور که گفتیم این ذرات غیرمادی و بدون حجم می باشند و بدون حجم بودن آنها باعث می شود که بتوانند در هر حجمی در امده و کل ذرات آن می تواند در یک اتم قرار گیرد و یا می تواند در تمام کهکشان ها پخش شود. اما چه موقع به صورت کوچک و چه موقع به صورت بزرگ در می آید. این موضوعی است که به مکانیسم ظرف اولیه که در آن ریخته یم شود مربوط می باشد. ذرات روح پس از ورود به یک ظرف مکانیسم مربوط را به دست می آورند. این مکانیسم در حقیقت مکانیسمی است که در لایه های بسیار ریز و زیراتمی صورت می گیرد و مکانیسمی که فیزیولوژیست ها مورد بررسی قرار می دهند نمی باشد. مکانیسم مورد نظر به مکانیسم های موجود در مکانیک کوانتمی مشابه بوده و در سطح بسیار ریز قابل بررسی می باشد.
ذرات روح می توانند در مواجه با ظرف خود به سرعت با ذرات موجود در ظرف همراه می شوند و رد مدت زمان بسیار کوتاهی می توانند مسیرحرکتی ذرات مادی را به نحوی در داخل خود به وجود آورند . این موضوع به صورت یک رد مادی در مسیر غیرمادی قابل تشخیص است. وقتی ذرات روح در محیط بدن قرار می گیرند تمامی حرکت ها در یک لحظه در ذرات روح اثر گذاشته و این اثرات در داخل ذرات حفظ می شوند روح می تواند در یک لحظه تمامی مکانیسم های حرکتی زیستی را در خود ثبت نماید و به این ترتیب می تواند به عنوان یک عامل حافظه ای در این خصوص به کار رود ولی کار مهم تر این ذرات ایجاد مکانیسم های تعادلی می باشد. وقتی ذرات روح در کنار ذرات مادی قرار می گیرند علاوه بر هماهنگی در حرکت با توجه به ارتباط ذرات غیرمادی در یک مجموعه کامل این ذرات قابلیت این را دارند که کل مجموعه را ببینند و به این صورت می توانند مکانیسمهای مختلفی در قسمت های مختلف را برای بهبود عملکردی هماهنگ نماید.
با توجه به توضیحات گفته شده ذرات تشکیل دهنده روح غیرمادی بدون حجم می باشد که در عین حال که می تواند به صورت ذرات بسیار زیادی در آمده و یک مجموعه بزرگ را فراگیرد می تواند به صورت یک ذره باشد. بنابراین در کنار خواص مختلف این ذرات وجود خاصیت تک ذره ای و چند ذره ای باعث ایجاد یک ارتباط وسیع بین این ذرات می شود. یعنی وقتی این ذرات به صورت یک ذره می شوند می توانند با تبادل اطلاعات از ذرات دیگر که در کنار انها نمی باشند مطلع شوند و وقتی چند ذره ای می شوند می توانند از ذرات مادی مختلفی ویژگی های مختلف را کسب نمایند. تبادل چند ذره ای و تک ذره ای خاصیتی است که تنها برای ذرات غیرمادی قابل توضیح می باشد.
در تابستان سال ۱۹۹۱ پم رینولدز متوجه وجود تورم و برجستگى در شریان مغزش شد. رابرت اسپتزلر مدیر انستیتو مغز و اعصاب فونیکس به مادر سه بچه آتلانتایى گفت که ممکن است در حین عمل جراحى قلب او از کار بیفتد و نیز در طول مدت عمل فعالیت مغز او نیز متوقف شود و با وجود استفاده از کلیه امکانات کلینیکى ممکن است او به مدت یک ساعت بمیرد. هنگام بیهوشى رینولدز زیر دستگاهى قرار داشت که صدایى شبیه به کلیک را در گوش او وارد مى کرد، به جهت مطلع شدن از فعالیت ساقه مغز او (ساقه مغز در کنترل شنوایى و سایر اعمال غیرارادى نقش دارد.) علاوه بر این دستگاهى ضربان قلب و تنفس و درجه حرارت و سایر علائم حیاتى او را کنترل مى کرد. همان طور که اسپتزلر مغز او را باز مى کرد، اتفاقى افتاد که هرگز در پیچیده ترین مانیتورها نیز اتفاق نیفتاده، رینولدز احساس کرد که از جسم خودش خارج شده. او در فرصتى مناسب از بالاى شانه هاى اسپتزلر به پایین و به عمل جراحى نگاه کرد. اسپتزلر را دید که چیزى شبیه به یک مسواک برقى در دست دارد. یک صداى زنانه گفت که جریان خون بیمار بسیار ضعیف است و این طور به نظرش رسید که آنها مى خواهند کشاله ران او را عمل کنند. رینولدز فکر کرد که این نمى تواند صحت داشته باشد. این یک عمل جراحى مغز بود. با وجودى که چشم ها و گوش هایش کاملاً بسته بودند، همه کارهایى را که روى جمجمه اش انجام مى شد، مى دید و آنچه که او درک مى کرد واقعاً اتفاق مى افتاد، در واقع چاقوى جراحى واقعاً شبیه یک مسواک برقى بود. در حقیقت جراحان روى کشاله ران او هم کار مى کردند. او به دستگاهى که فعالیت قلب و شش ها را کنترل مى کرد، وصل بود. در اینجا جراح دستور داد که کار را متوقف کنند. جهت خارج کردن خون از بدنش همه خون او را از بدنش خارج کردند و حیات پیکر او را ترک کرد. او خودش را دید که از تونلى عبور مى کند و به طرف نورى مى رود. در انتهاى تونل او اقوام و آشنایان فوت شده از جمله مادربزرگش را که سالیان زیادى بود درگذشته بود، دید. به نظر مى رسید زمان متوقف شده. سپس ملکى روح او را به بدنش بازگرداند و او را راهنمایى کرد که برگردد و این مثل رها شدن در یک استخر آب یخ بود. پس از بازگشت به حیات رینولدز همه چیز را به اسپتزلر گفت. همه چیزهایى را که دیده و تجربه کرده بود و اسپتزلر به او گفت تجربه شما خارج از تخصص من است و بعد از ۱۲سال هنوز اسپتزلر نمى دانست آن حالت را چگونه توجیه کند
حقیقت
یا توهم
امروزه پیشرفت هاى پزشکى به پزشکان اجازه
مى دهد افرادى را که در زمان هاى گذشته به طور غیرقابل
برگشتى ممکن بود، بمیرند، به زندگى برگردانند. در
حقیقت این علم عملاً مرز آنچه را که مرگ مى نامیم، عقب
رانده. هیچ کس نتوانسته آمار افرادى که داستانى نظیر
داستان رینولدز (تجربه خروج از جسم)، سفر به داخل تونل
و مواجه شدن با فرشتگان یا جدا شدن از مرحومان و افراد
مورد علاقه شان دارند را بیان کند. این حقیقت قابل
توجه به نام NDE یا «تجربه نزدیک به مرگ» نامگذارى شده
است. ابتدا تقریباً همه پزشکان چنین گزارش هایى را رد
مى کردند و توضیحات علمى و پزشکى آنها آن حالت را به
هم ریختگى عصبى که از تغییرات به وجود آمده، هنگام مرگ
مغزى منتج مى شد، مى دانستند. با وجود این به هم
ریختگى عصبى فقط در صورتى که بنا به دلایلى مغز بعضى
از کارایى هایش را حفظ کند، مى تواند اتفاق بیفتد و
توضیحى در این خصوص وجود داشت. در یک مسیر مستقیم مغز
مى تواند مانند کامپیوترى باشد که منابع تغذیه ها و آى
سى هاى آن را جدا کرده باشند، لذا نمى تواند توهم
داشته باشد و اصلاً نمى تواند کارى انجام دهد و همان
گونه که شروع زندگى هوشیارانه را نمى توان مشخص کرد،
در مورد پایان زندگى نیز چنین است. مشخص کردن زمان
دقیق مرگ معلوم نیست. در حقیقت از نظر پزشکى و علمى
غیرممکن است. میشل سابوم کاردیولوژیست مى گوید که این
طور به نظر مى رسید که زمان مرگ یک لحظه واحد در زمان
است، ولى حالا این طور به نظر مى رسد که مرگ یک پدیده
مرحله اى است نه یک لحظه منفرد در زمان. ما نیاز به
چیزى جهت ادامه کار داریم، همانگونه که جامعه ما از
عوامل اجتماعى و قانونى متنوعى تشکیل شده که نهایت را
مشخص مى کند در اینجا نیز مواردى وجود دارد که با آنها
بیشتر آشنایى داریم
مرگ
کلینیکى
تنفس و ضربان قلب متوقف شده اند، شخص ممکن
است هنوز قادر به ادامه زندگى توسط دستگاه احیاى قلب و
ریه یا وسایل دیگر باشد. مرگ کلینیکى بستگى به این
دارد که علائم حیاتى تحت چه شرایطى متوقف شده اند و
چرا؟
• مرگ مغزى
فعالیت بخش پایینى یا ساقه مغز که اعمال غیرارادى و
اتوماتیکى بدن را اداره و کنترل مى کند متوقف مى شود و
شخص فقط با کمک دستگاه حفظ حیات احیاى قلب و ریه مى
تواند به زندگى خود ادامه دهد. اظهارنظرها در خصوص طول
زمان یا دوره اى که ساقه مغز غیر فعال بوده تا زمانى
که فرد به طور طبیعى مرگ را دریابد متفاوت است
مرگ
بخش بالایى مغز
ساقه مغز هنوز فعال است، قلب، شش ها و
سیستم هاضمه کار مى کنند ولى بخش احساس کردن و فکر
کردن مغز از فعالیت باز ایستاده، در اینجا این امکان
وجود دارد که بدن با دستگاه CPR براى مدتى طولانى نیز
فعالیت داشته باشد
مرگ
تمامى مغز یا مرگ مغزى کامل
هم بخش پایینى و هم بخش بالایى مغز از کار
افتاده و فعالیتش متوقف مى شود گویى به اندازه کافى
درهم آمیختگى نداشته اند. بعضى از رهبران روحانى و
کارشناسان و صاحب نظران مختلف سئوال مى کنند که آیا
روح در هنگام مواجه شدن با یکى از موارد بالا جسم را
ترک مى کند؟ تجسم هایى در حالت NDES یا «تجربه هاى
نزدیک به مرگ» اتفاق مى افتد این در حالى است که هیچ
فعالیت مغزى جهت دریافت آنها وجود ندارد. دانشمندان و
صاحب نظران الهیات و گروه مردم عادى براى دریافت پاسخى
گرد آمده اند، در جریان تئورى هاى متداول علمى چنین
تجربیاتى نمى تواند به سادگى رخ دهد. مرگ و هوشیارى
کاملاً دقیق و بدون خطا هستند، در بحث مربوط به تجربه
نزدیک به مرگ بعضى ها معتقدند که علم باید به جهتى سوق
داده شود که جایى براى احتمال وجود روح باز کند. عده
اى هنوز بدبین اند. من از محقق بریتانیایى سوزان بلک
مور که داراى مدرک دکترا است سئوال کردم، آنچه که او
در خصوص پم رینولدز بیان مى کند این است که او مى گوید
اگر آنچه که شما شرح دادید درست باشد همه علوم مى
بایست مجدداً بازنویسى شوند. به هر حال بلک مور مى
گوید اطلاعات و آمار دقیق نیستند. او پس از حدود سى
سال تحقیق در خصوص مسائل غیرعادى و غیرمتداول مى گوید
من فقط مى توانم بگویم که موارد مانند یکدیگر نیستند.
او در کتابى به نام من براى زیستن درخصوص تجربه هاى
نزدیک به مرگ مى گوید: ظواهر این تجربیات نزدیک به مرگ
به علاوه عبور از تونل و نیز خارج شدن از جسم مى تواند
انگیزه و علت فیزیولوژیکى داشته باشد، مثلاً در حین
جراحى مغز و تحت تاثیر بیهوشى عمومى بیماران گاهگاهى
رویت چیز هایى از دورنماى یک تجربه خارج از جسم بودن
را گزارش مى دهند. سایرین تحت تاثیر LSD و تریاک، حشیش
و قرص هاى آرام بخش و خواب آور و نیز در زمان استرس
نظیر این موارد را بیان مى کنند. او معتقد است که
هنگام استفاده از مواد بالا مغز هیچ گونه عکس العملى
ندارد. به عقیده او مى توان نتیجه گیرى کرد که تجربه
خروج از جسم و همه عوامل دیگر در تجربه هاى نزدیک به
مرگ با مرگ مغزى شروع مى شوند و خاتمه مى یابند.
کاردیولوژیست و محقق NDE (تجربه نزدیک به مرگ) میشل
سابوم آنچه را که رینولدز بیان کرده و دیده و شنیده با
آنچه از یادداشت هاى اسپتزلر جراح او مقایسه مى کند
درمى یابد در طول مدتى که رینولدز تونل را تجربه مى
کرده به هیچ وجه فعالیت مغزى نداشته مانند کامپیوترى
که قبلاً صحبتش شد و مغز او با کلیه توانایى هایش مرده
بوده و یک مغز مرده نمى تواند خصوصیت دیگرى داشته باشد،
نه مى تواند چیزى را ببیند و تصور کند و نه مى تواند
عکس العملى نسبت به داروى بیهوشى یا سایر مخدرها داشته
باشد. او تمام استانداردهاى کلینیکى مرگ را دارا بود.
طبق اظهارات سابوم او خونى در بدنش نداشت و نیز کاملاً
فاقد علائم حیاتى بود. بنابراین آیا این مرگ بود؟ و
اگر این مرگ بود تجربه اى که او در طول این مدت داشت
چه بود؟
این من نیستم، فقط جسم من
است
باربارا رومریک پزشک عمومى در فورت لادردیل فلا اولین
بار با بیمارى که داراى تجربه نزدیک به مرگ بود مواجه
شد. در زمان رزیدنتى باربارا در سال هاى اولیه ۱۹۹۴.
او با بیش از ۶۰۰ نفر مصاحبه داشته که گزارشى از تجربه
نزدیک به مرگ را داده اند و درخصوص آن نیز کتابى هم
نوشته اند، گرچه نقطه نظر او با بسیارى از این افراد
در زمینه پزشکى یکسان نیست، این مصاحبه ها او را به
این نتیجه رساند که چیزى وجود دارد که پس از مرگ ما به
زندگى اش ادامه مى دهد.
او مى گوید در طول مدتى که با این افراد مصاحبه داشتم
آنها مى خواستند با سایر افرادى که همین تجربیات را
داشتند صحبت کنند. او در عوض شروع به حمایت از چنین
افرادى که یکى از گروه هاى بزرگ جهان هستند کرده و مى
گوید مى خواستم داستان هایشان را بشنوم بنابراین در
گردهمایى هایشان حاضر مى شدم. زوج هایى معمولى بیشتر
زنان و مردان میانسالى بودند که گرد آمده تا در تجربه
اى که براى بسیارى از آنها تناوب سفر روحى و زندگى بود
سهیم شوم. رابرت میلهم مى گوید که قلبش در اثر حمله
قلبى از کار افتاد. «درد از بین رفته بود من روى جسم
خودم معلق بودم و در حالى که دراز کشیده بودم به خودم
نگاه مى کردم که رویم را مى پوشاندند.» پس از یک زندگى
توام با خودخواهى اینک مرگ از من فرد بخشنده اى ساخته
بود. آقاى کن امیک درخصوص یک NDE که پس از یک واکنش
آلرژى برایش پیش آمده مى گوید که نفسش قطع شده و رنگش
کبود شده. او مى گوید خودم را در آن حالت مى دیدم، مى
توانستم بشنوم، حالاتى مثل ترس و آرامش را حس مى کردم.
امیک مکث مى کند انگار که دوباره آن حالت را تجربه مى
کند. پس آن شىء کبود شده روى تخت کیست؟ آن منم. مى
دانم که منم. نگاه کردن به او مرا مى ترساند. اما
واقعاً آن من نیستم، آن فقط جسم من است. این مطالب
مدارکى که نشان بدهد آنها از نظر کلینیکى مرده بودند
را به دست نمى دهند ولى نکته اى در کنار این مسئله
وجود دارد. این یک تجربه نزدیک به مرگ است و این است
که آنها را جذب مى کند. رومر مى گوید اینگونه افراد از
اینکه مى فهمند تنها و یا دیوانه نیستند آرامش پیدا مى
کنند، داستان هاى آنها ممکن است توهمى به نظر برسد ولى
اینقدرها هم غیرعادى نیستند. آنها داستان هاى برگرفته
از NDES یا تجربیات نزدیک به مرگ را در سراسر جهان
منعکس مى کنند
مدارک
جدید، نظریه هاى جدید
بسیارى از محققین پزشکى بر این عقیده اند
که تجربه هاى نزدیک به مرگ هنگامى که مغز فعالیت کامل
و کافى نداشته باشد اتفاق مى افتند. آنها مى گویند
ممکن است این تجربیات باورکردنى باشند ولى نه به عنوان
وجود زندگى پس از مرگ بلکه چیزى مثل خطور کردن به مغز
و نیز معتقدند که هوشیارى به تنهایى در مغز وجود ندارد.
در نوشته اى که در دسامبر ۲۰۰۱ در مجله پزشکى
بریتانیایى به نام Lancet منتشر شد کاردیولوژیست هلندى
به نام ون لومل مى نویسد مرد ۴۴ساله اى را که دچار
حمله قلبى شده بود با آمبولانسى به بیمارستان آورده و
دکترها قلب او را با دستگاه شوک دهنده به کار
انداختند. پرستارى دندان هاى مصنوعى بیمار را از دهان
او جهت جاى دادن لوله تنفسى در گلوى بیمار خارج کرد.
سپس مرد را به بخش مراقبت هاى ویژه بردند. یک هفته بعد
مرد بیمار پرستارى را که دندان هاى مصنوعى او را از
دهانش خارج کرده بود دید و او را شناخت با اینکه در
برخورد قبلى بیمار در حالت کما و مرگ کلینیکى بود. او
به پرستار گفت شما دندان هاى مصنوعى مرا از دهانم خارج
کردید و در ادامه به توضیح سایر جزئیات پرداخت و گفت
که جداشدن روح از بدنش را مشاهده کرد. در تحقیقى جهت
بیان تفاوت تجربه هاى نزدیک به مرگ ون لومل و همکاران
محققش با ۳۴۳ نفر که دچار حمله هاى قلبى شده و زنده
مانده بودند مصاحبه کردند. ۱۸ درصد از هوشیارى کامل
خود صحبت کردند. ون لومل مى گوید این افراد همه چیز را
به طور کامل از احساس خود و آرامش پرواز به مرحله
تجربه نزدیک مرگ بیان کردند. متن چاپ شده محققان
بریتانیایى در بیمارستان عمومى ساوتهمپتون در مجله
«Resuscitation» به این نتایج اشاره مى کند که ۱۱درصد
از بیماران داراى حافظه کامل در دوره بیهوشى بوده اند.
شش درصد از آنها پس از حمله قلبى به هوش آمدند و به
زندگى بازگشتند و تجربه هاى نزدیک به مرگ خود را بازگو
کردند.
هم ون لومل و هم محققین بریتانیایى بر این باورند که
این یافته ها بیانگر این مسئله است که هوشیارى مى
تواند در صورت فقدان فعالیت مغز نیز وجود داشته باشد.
«شما مى توانید مغز را با یک دستگاه تلویزیون مقایسه
کنید.» او مى گوید: «برنامه تلویزیونى در دستگاه
تلویزیون شما نیست.» پس هوشیارى کجا است؟ آیا در تک تک
سلول هاى بدن است؟
ون لومل مى گوید من فکر مى کنم که چنین باشد. «ما مى
دانیم که روزانه ۵۰ میلیون سلول مى میرند.» او به این
مسئله اشاره مى کند که این نابودى در مقیاس بالا به
این معنى است که تقریباً همه سلول هاى تشکیل دهنده
وجود من و شما نو و جدید هستند در صورتى که ما نسبت به
آنچه همیشه بوده ایم تغییرى را احساس نمى کنیم. براى
ون لومل مسئله به این صورت ادامه مى یابد که باید
«نوعى ارتباط بین سلول هاى ما وجود داشته باشد» یا به
عبارت دیگر همه سلول هاى ما نه فقط سلول هاى مغزى بلکه
تریلیون سلول دیگر که در ماهیچه ها، استخوان بندى،
روده و احشا، پوست و خون وجود دارند «به طریق شبکه
مانندى با هم تبادل اطلاعات یا گفت وگو دارند» در
نتیجه ما تجربیاتمان را فعالانه حفظ کرده حتى در زمانى
که بیلیون سلول تشکیل دهنده بدن ما از بین رفته و
بیلیون سلول دیگر جاى آنها را مى گیرند. پس در این
صورت همه سلول ها هنگام مرگ مغزى نیز زنده اند و مى
توانند از طریق ذهن از مسائل به نحو غیرقابل توضیحى
آگاه شوند. عقاید و پیشنهادات ممکن است ما را از مراحل
توضیحى تجربه هاى نزدیک به مرگ دور کند مثل دلایل محکم
زندگى پس از مرگ ولى آنها افق هاى جذاب خودشان را
دارند. پس این به چه معنى است اگر ذهن انسان پس از مرگ
مغزى فعالیت داشته باشد آیا باید در مورد بازگشت پس از
مرگ مغزى بازنگرى داشته باشیم. تجربه هاى نزدیک به مرگ
ما را وادار مى سازند که مجدداً سئوالاتى را که فکر مى
کردیم پاسخشان را مى دانیم امتحان کنیم. مرگ چیست؟
هوشیارى کجا است؟ و آیا علم مى تواند روح را بیابد؟
منبع :http://www.loo3.com/pages/haghighate%20elmi%20rooh.php
نویسنده:حسین حقّانی زنجانی
روح، موجودی مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضای بدن، به او
متکی است.
واژه روح در قرآن در سورهها و آیات متعددی تکرار شده است و متبادر از آن، همان
موجودی است که مبدأ حیات و زندگی است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان
ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه:
"...فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجابا فَأَرْسَلْنا اِلَیها رُوحَنا"1.
"..مریم میان خود و آنان حجابی افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوی او
فرستادیم".
و آیه مبارکه: "وَ کَذلِکَ أَوْحَینا اِلَیکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنا"2.
"همانگونه(که بر پیامبران پیشین، وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود
وحی کردیم". و آیات دیگر. پس برای روح، مصداقی در انسان هست و مصداقهای دیگری نیز
در برخی موجودات دیگر.
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخی موجودات دیگر
غیر از انسان به معانی مختلف وجود دارد از جمله آیاتی که به صراحت دلالت بر این
دارد که مراد از روح، تنها روح انسانی است، آیه مبارکه زیر است:
"یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی"3.
"از تو (ای پیامبر) راجع به روح میپرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جز
اندکی از علم داده نشده است".
در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده میشود
که مراد از روح مورد سؤال، روح انسانی است که به امر خدا انجام گردیده است.
بنابر عقیده بیشتر مفسّران در آیه بالا روح به معنای روان و عامل حیات بهکار رفته
است4.
مفسّر بزرگ اهل سنت "شیخ ابوالفتوح رازی" در تفسیر "روحالجنان"5. در ضمن بیان
اقوالمختلف در مورد مفهوم و معنای روح میگوید:
"آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمی است که قوام حیات به آن است و
آدمی به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمیماند".
مرحوم شعرانی در حاشیه تفسیر رازی چنین بیان میکند: "تفسیر روح با این مفهوم درستتر به نظر میآید که سؤال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود، خاصّه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجّب بشر درباره روح از آن است که میبیند قدرتی است بر خلاف طبیعت و گوئی بر ضدّ آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفّن و پراکنده میگردد و روح، او را سالها از فرسودگی و تعفّن، نگاه میدارد و به حرکت و سخن میآورد و تعقّل و ادراک میکند و اینها هیچیک، کار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوی پائین میل دارد و روح بر میجهد و جسم را میجهاند.
"حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟ خداوند جواب داد که مبدأ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهی نبود و از ورای عالم طبیعت، دستوری نرسیده و فروغی نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت".
تفسیر آیه "وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّقَلِیلاً". "شما آدمیان جز اندکی که از علم، نصیب ندارند". این است که روح از دیدگاه قرآن، موقعیتی در عالمِ وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم، بروز میدهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بیخبرید!
مرحوم "بحرانی" مؤلف تفسیر "برهان" در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: "معنای آیه، این است که جز تعداد کمی از بشر؛ از روح، آگاهی ندارند".
استاد معظّم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبائی قدسسره در تفسیر "المیزان"6
مینویسد:
"کلمه روح به طوری که در لغت معرفی شده، به معنای مبدأ حیات است که جاندار به وسیله
آن قادر بر احساس و حرکت ارادی میشود ولی مراد از روح در این آیات همان روح و نفس
به نام "نفس ناطقه" میباشد که در کالبد همه افراد انسانهای موجود، وجود دارد. و
وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است".
چنانکه در آیه دیگر میفرماید:
"..اِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ"7.
"فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: موجود باش! آن
نیز بیدرنگ موجود میشود".
از این آیه معلوم میشود که:
1. امر خدا یعنی ایجاد هستی و وجودی است که از ناحیه خداوند به روح متعلّق شده و
این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگری.
2. موجودی به نام روح، وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح علیهالسلام به عنوان
کلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا که میفرماید: "إِنَّما المَسِیحُ عِیسی بْنُ
مَرْیمَ رَسُولُ اللّهِ وَ کَلِمَةٌ أَلْقاها إِلی مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ"8.
"مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء کرده است
و روحی از جانب او است".
خداوند در برخی از آیات روح و جان موجود در انسانها را متعلّق به خود دانسته یعنی
تنها از ناحیه او به انسان، عطاء شده است چنانکه در مورد خلقت حضرت آدم علیهالسلام
میفرماید:
"فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"9. "هنگامی که کار انسان را به
پایان رساندم و در او از روح خود (یعنی یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم". و در آیه
مبارکه دیگر چنین وارد شده است: "ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ"10
"سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید".
در این دو آیه روح، متعلّق به انسان ذکر شده و با کلمه "مِن" آورده شده یعنی مبدأ
پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را "نفخ" یعنی دمیدن نهاده است11
همچنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است:
"یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ"12. "وحی را به هر یک از بندگان
خویش که بخواهد القاء مینماید". و آیه "ینَزِّلُ المَلائِکَةُ بِالرُّوحِ مِنْ
أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ"13. "فرشتگان را با وحی به هر یک از
بندگان خویش که بخواهد میفرستد تا دلهای مرده را به وسیله آن زنده نماید".
و آیه "تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ
أَمْرٍ"14.
"فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کاری که
تقدیر خدا در امور مختلف است". چنانکه خوانندگان ملاحظه میکنند، کلمه "من" در همه
این آیات میفهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان میکند و
میفرماید:
"إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ"15.
"فَسُبْحانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلّ شَیءٍ"، "جز این نیست که هرگاه
خداوند اراده کند چیزی را، امر کند به او و بگوید باش، پس به وجود میآید".
عالم خلق و عالم امر
به طور کلی در مطالعه آیات قرآنی در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه مینماید: یکی
پدیده "خلق" که در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مکان، منطبق
میگردد و مسیر تکامل را تدریجا میپیماید. دیگری پدیده "امر" که نشان دهنده ارتباط
موجودات با خداوند میباشد، در این پدیده، تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند
بهطور آنی، موجود میگردد و اسباب و وسائل مادّی در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده
و عالم امر که روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادی است16.
مرحوم علامه طباطبائی قدسسره در معنای امر در ذیل آیاتی که از تفسیر "المیزان" نقل کردیم، میگوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و برای هر موجودی، ملکوتی و امری است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است. مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنی پدیده مادی و قابل لمس یعنی "عالم خلق" و پدیدههای امری و مجرد غیر مادی یعنی "امر و خلق" هر دو از جانب خداوند میباشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 میفرماید: "اَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الأَمْرُ". "آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آنِ اوست یعنی به فرمان او است".
خداوند این معنی را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذکّر میگردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکی از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزی با تعبیر "کُنْ" یعنی "باش" خاطرنشان میسازد پس کیفیت خلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولی نفخ روح به صورت غیر تدریجی و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان میتوانند در آیات 12 تا 14 سوره "مؤمنون" مطالعه نمایند.
چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه میگردد، قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتی متفاوت با مراحل قبلی، معرفی کرده است یعنی جنین در ماههای اول دوره جنینی، دارای حیات و در حال رشد و نموّ میباشد و موقعی که رشد به حدّی رسید که ساختمان قلب، کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضای بدن کامل شد، حیات نباتی جنین تبدیل به حیات عالیتری گردیده، پدیده دیگری به نام روح و نفس، به وجود میآید و از آن تعبیر به کیفیت امری شده است. در روایت وارد از امام سجاد علیهالسلام در تفسیر نورالثقلین17 به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائی که بیشتر، جنبه نباتی دارد به کیفیت بالاتری که برای تعقّل و زندگی مستقل آماده گردیده، تبدیل میگردد18.
پس؛ از آیات فوق استفاده میشود که روح موجودی محقق و مجرّد از ناحیه پروردگار
بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلّف کتاب "رسالةالنفسیة"19 "جسم قسمتپذیر بوده و
روح، قسمتپذیر نیست، و روح عَرَض هم نیست زیرا که عَرَض را به خود، قیام نبود و
جان، اصل آدمی است و همه اعضاء، تبع وی است، عَرَض چگونه بود...؟"
جالب این است که مؤلّف کتاب "رسالةالنفسیة"، "فضل الله بن حامد حسینی" متوفّای
921هـ.ق. بعد از ذکر مطالب یاد شده، دو بیت شعر فارسی نیز در زمینه مورد بحث چنین
سروده است:
سرّی است که جز نهفتنش نیست روان *** دُرّی است نفیس و سفتنش نیست روا
رازی که میان جانِ جانان منست *** دانسته نیست و گفتنش نیست روا
منبع:نشریه درسهایی از مکتب اسلام ،شماره 489
همانطور که گفتیم روح از ذرات غیرمادی بدون حجم تشکیل شده است که این ذرات در ارتباط بسیار نزدیکی با ذرات غیرمادی دارای حجم و همچنین با ذرات مادی دارای جرم و حجم و دیگر ذرات مادی ارتباط دارند.
با توجه به این موضوع بدن انسان دارای مقادیر زیادی از ذرات غیرمادی است که تاثیرات بسیار زیادی بر بدن انسان دارند. به عنوان نمونه می توان با توجه به قوانین کوانتم به بررسی این تاثیرات پرداخت. افزایش ذرات غیرمادی در یک محیط و تجمع آنها باعث افزایش نسبت فضای کوانتمی غیرمادی به مادی می شود و این موضوع باعث گریز ذرات مادی از این محیط و کشش ذرات غیرمادی به سمت آن می شود و این نکته بسیار مهمی می باشد زیرا همانطور که در قبل اشاره کردیم ذهن انسان با استفاده از امواج غیرمادی که به سمت انسان جذب می شوند کار می کند. بنابراین یکی از تاثیرات مهم روح در انسان با توجه به نوع ذرات آن ایجاد مکانیسمی جهت جذب و کشیدن ذرات غیرمادی به سمت خود می شود. این امر باعث می شود که ذهن انسان بتواند از محیط اطراف امواج غیرمادی بسیار ضعیف را دریافت نماید.