فیزیک ذهن

معرفی و تشریح رشته ای جدید به نام فیزیک ذهن

فیزیک ذهن

معرفی و تشریح رشته ای جدید به نام فیزیک ذهن

مقدار و نوع انرژی در انرژی درمانی

یک گیج اندازه گیری را در نظر بگیرید این ابزار می تواند یک اندازه گیری بسیار کوچک را به معادل بزرگتری تبدیل نماید و از این طریق ما می توانیم به طور دقیق با یک ابزار مکانیکی قیچی مانند اندازه های بسیار کوچک را به طور دقیق اندازه گیری نماییم. با طراحی دقیق در اندازه بازوها و زاویه دور شدن آن می توانیم اندازه گیری را دقیق تر نماییم. در این حالت هر چه بازوی کوتاه تر که برای اندازه گیری به کار می رود در مقابل بازوی مقابل کوچکتر باشد با حرکت بسیار کوچک بازوی کوچک بازوی بزرگ تر حرکت بیشتری را پیمایش می نماید و به این ترتیب این دو می توانند حرکت یکدیگر را پوشش دهند به این ترتیب که حرکت بسیار جزیی از یک بازوی کوچکتر می تواند در بازوی دیگر به حرکت بسیار بزرگتری تبدیل شود . این موضوع نشان می دهد که در صورتی که نسبت بازوی بلند تر بسیار بیشتر از بازوی کوتاه تر باشد حرکت بسیار کوچک در بازوی کوچک به حرکت بسیار بزرگی در بازوی دیگر منجر می شود. برای درک بهتر این موضوع مثال دیگری می زنیم:

در حالت دیگر ساعتی را در نظر بگیرید که عقربه های آن طول بینهایتی داشته باشند و با کوچکترین حرکتی عقربه ها مسافت بسیار زیادی را می پیمایند. این موضوع که یک حرکت زمانی بسیار کوچک مانند یک ثانیه می تواند به پیمایش کیلومترهای طولانی توسط یک عقربه بلند منجر شود در حقیقت داستانی است که منجر به ایجاد تعاملات بین ذرات بسیار بزرگ و ذرات بسیار کوچک می شود. همانطور که می دانیم در یک عقربه بسیار بلند حرکت یک میلیونیوم ثانیه می تواند به حرکت نوک عقربه به طول صدها کیلومتر منجر شود ذرات بسیار کوچک که ساختارهای ذرات بزرگ را تشکیل می دهند نیز می توانند با تغییرات بسیار جزیی ولی در امتداد و راستای مناسب به پدیده های بسیار بزرگ و غیرقابل تصور منجر شوند.

هر چه نسبت ذراتی که قرار است با یکدیگر تعامل داشته باشند بزرگتر باشد ذرات کوچکتر با انرژی ناچیزتری اثرات بزرگتری را بر رروی ذرات بزرگتر می گذارند و دلیل ان نیز ماهیت کوانتمی ذرات می باشد. به این ترتیب که ذرات مادی از ذرات بسیار کوچکتری تشکیل می شوند که این ذرات نیز به نوبه خود از ذرات کوچکتر و در ادامه ذران نیمه مادی از ذرات مادی و غیرمادی تشکیل می شوند که به همین ترتیب نیز ادامه می یابد تا به ذرات غیرمادی می رسیم و در فرایندهای اثرات ذرات -ذرات غیرمادی به دلیل تفاوت در ابعاد (بینهایت کوچک) اثرات فوق العاده ای را بر روی عناصر بزرگتر دارند به این تفاوت که تغییرات آن باید بسیار کوچک و کوانتمی (مقدارهای مشخص) باشد تا بتوان حرکت مطلوبی را در عناصر بزرگ تر شاهد بود. به این ترتیب با توجه به تفاوت بسیار زیاد در ابعاد ذرات مادی و غیر مادی ذرات غیرمادی را می توان جهت تاثیرات متقابل بر روی عناصر مادی بزرگ ایده آل یافت در نتیجه استفاده از انرژی های غیرمادی برای ایجاد فرآیندهای مادی عمومیت می یابد و دلیل آن نیز مصرف انرژی بسیار کم و اثرات بسیار قوی می باشد. موضوع عقربه های بسیار بلند را دوباره یادآور می شویم و در این باره این موضوع را اضافه می نماییم که کوچک بودن ذرات غیرمادی در مقابل ذرات مادی نقطه قوتی برای آن ها بوده و در موضوع انرژی مانند یک اهرم بسیار بلندی که ناشی از ساختارهای ان می باشد عمل می نماید و ایجاد تغییرات بسیار جزیی در ذرات غیرمادی می تواند اثرات قابل توجهی در ذرات مادی داشته باشد ولی نکته مهم این است که با توجه به خاصیت کوانتمی ذرات مادی هر مقدار انرژی نمی تواند در آن اثرات قابل ملاحظه و موثری داشته باشد و برای ایجاد یک حرکت موثر ابتدا باید حرکت بسیار جزیی در ذرات غیرمادی ایجاد نمود و این موضوع کمی کار را دشوار می نماید زیرا ذرات غیرمادی بسیار سریع به حرکت در می آیند و کنترل آنها بسیار سخت تر از ذرات مادی می باشد. با توجه به این موضوع یکی از تکنیک های انتقال انرژی در انرژی درمانی تمرکز می باشد. تمرکز می تواند سیگنال های یکنواخت تری را در ذهن ایجاد نماید و این سیگنال ها در اطراف خود شارهای الکترومغناطیسی یکنواخت تری را ایجاد می نمایند و به نوبه خود در اطراف این شارهای الکترومغناطیسی نیز شارهای غیرمادی یکنواخت تری ایجاد می شوند که این موضوع می تواند به کنترل بهتر ذرات غیرمادی کمک نمایند. با توجه به استفاده انرژی درمانی از انرژی های غیرمادی جهت تاثیر بر ذرات مادی بهترین شارهای غیرمادی شارهایی هستند که از تلاطم کمتر و یکنواختی بیشتر در ساختارهای خود برخوردار باشند و این مهم با تمرکز به بهترین شیوه از طریق ذهن به دست می آید. البته روش های دیگری نیز وجود دارد که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

انرژی درمانی و تاثیر آن بر سرطان

امواج مادی از ذرات مادی تولید می شود و ذرات مادی بسیار کوچک در ابعاد فوتونی می توانند انرژی لازم برای حرکت خود را از محیط دریافت نمایند و این ذرات به دلیل کوچک بودن بسیار زیاد می توانند نیروی لازم برای حرکت خود را از یک فضای کوانتمی مادی و غیرمادی به دست آورند. به این ترتیب که ذرات فوتونی در یک فضای کوانتمی غیرمادی به جلورانده می شوند تا وارد یک فضای کوانتمی مادی شوند و با توجه به شتاب اولیه همواره به سمت یک فضای کوانتمی مادی بیشتر رانده می شوند و این موضوع سبب می شود که نیروی لازم برای حرکت خود را از فضای اطراف به دست آورند و ثابت بودن سرعت فوتون ها در یک محیط همگن خود دلیلی بر کوانتمی بودن فضا در اطراف یک فوتون می باشد. به عنوان مثال یک شعاع نور را در نظر بگیرید که با سرعت نور در حال حرکت می باشد در مقابل این شعاع نور یک لیوان آب قرار می گیرد نور با عبور از آب بخشی کوچکی از سرعت خود را از دست می دهد که دلیل آن افزایش فضای مادی در اطراف مولکول های آب می باشد که باعث کاهش فضای غیرمادی در اطراف فوتون ها می شود و نیروی محرکه فوتون ها که فضای کوانتمی غیرمادی می باشد کاهش می یابد. بعد از عبور نور از آب دوباره نور به سرعت اولیه برمی گردد. در این حالت چه اتفاقی رخ می دهد؟ چگونه نور دوباره به سرعت قبل از عبور از آب برمی گردد دلیل آن این است که سرعت نور تابع منبع نیست بلکه تابع محیط است.
نیروی نور برای انتشار از محیط اطراف آن گرفته می شود و این موضوع در مورد دیگر ذرات مادی نیز صادق می باشد و ذرات کوچک دیگر نیز تحت تاثیر این فضای کوانتمی که به صورت انرژی های کوانتمی قابل بررسی می شود حرکت می نمایند و به این ترتیب مکانیک کوانتمی به صورت کنونی حرکت ذرات مادی را توصیف می نماید.
با توجه به همین موضوع است که می توان ایجاد نقص افزایش مادی (سرطان) را مورد بررسی قرار داد. ایجاد تومورهای سرطانی به دلیل ایجاد موتاسیون یا جهش ژنتیکی در کروموزوم ها رخ می دهد. ولی عامل ایجاد این جهش ها اغلب باعث افزایش ساختارهای مادی در بدن موجودات زنده می شود و این موضوع را می توان از دیدگاه کوانتمی بررسی نمود.
افزایش تابش های مادی بر بدن موجودات زنده فضای مادی را در بدن موجودات زنده افزایش می دهد و این موضوع در ابعاد نانو باعث گیراندازی ذرات مادی در بدن می شود و بدن نمی تواند به خوبی امواج مادی اضافی خود را دفع نمایند و این موضوع به دلیل کاهش یک فضای غیرمادی کوانتمی در اثر تابش های مادی می باشد. فضاهای غیرمادی باعث فرار ذرات مادی می شود و این موضوع به دلیل عدم امکان حضور ذرات مادی در فضای غیرمادی می باشد. تابش اشعه های پرانرژی مانند اشعه ایکس یا گاما به بدن در نقاط تابشی باعث افزایش فضای مادی می شود زیرا فوتون های آنها دارای حجم بزرگتری بوده و می توانند تاثیراتی را بر فضای اطراف خود ایجاد نمایند و این موضوع باعث کاهش احتمال فرار امواج مادی مزاحم از بدن می شوند و در نتیجه بدن می تواند به یک افزایش مادی (سرطان) در جرم روبرو شود و این موضوع از طریق مکانیسم های کاملا متفاوتی حادث می شوند زیرا تاثیرات نوری بر روی کروموزوم ها به سمتی هدایت می شوند که به افزایش یک محیط مادی کمک نمایند. این موضوع سبب شده است که در تمامی موتاسیون های حاصل از تابش های مضر ما همواره با افزایش جرم در بخش های خاصی روبرو شویم که این موضوع به دلیل ایجاد تغییرات در فضای کوانتمی مادی و غیرمادی در سطح بدن اتفاق می افتد.
با توجه به این موضوع انرژی درمانی در بیماران مبتلا به سرطان باید از الگوهایی استفاد نماید که به افزایش تابش های مادی از بدن انسان منجر شود بنابراین استفاده از اشعه های مادی در از بین بردن سلول های سرطانی خود می تواند باعث ایجاد تغییرات مجدد در آن ناحیه شود و نتیجه معکوس به دنبال داشته باشد و به همین دلیل است که اغلب این روش ها جواب قطعی و نهایی نمی دهد.
استفاده از تابش غیرمادی توسط یک درمان کننده می تواند فضای کوانتمی غیرمادی را روی بدن افزایش دهد و منجر به افزایش تابش های مادی در بدن انسان شود و این موضوع می تواند به کوچک تر شدن غدد سرطانی و نیز کم شدن سلول های سرطانی کمک نماید. البته فرکانس انرژی مورد استفاده در گزینشی عمل نمودن آن کمک شایانی می نماید. استفاده از انرژی های غیرمادی یا امواج غیرمادی توسط درمانگر باید تابع شرایط بیمار باشد. امواج غیرمادی اغلب امواجی هستند که در محیط وجود دارند و فرد درمانگر می تواند این امواج را جهت استفاده برای بیمار کنترل نموده و بر روی بخش های لازم بتاباند. معمولا یکی از نواحی که امواج غیرمادی را می توان شکار نمود اطراف شعاع های نورانی و یا امواج مادی می باشد. به عنوان مثال یک شعاع نورانی لیزری در اطراف خود یک محیط مادی ایجاد می نماید که این محیط تعادل دینامیکی فضاهای مادی و غیرمادی را برهم می زند و در نتیجه امواج غیرمادی را از آن محیط به صورت شعاعی از اطراف نور لیزری دور می نماید. بنابراین هما طور که یک سیم حامل جریان الکتریکی در اطراف خود دارای یک میدان الکترومغناطیسی می باشد یک شعاع نوری مادی نیز در اطراف خود یک میدان موجی غیرمادی ایجاد می نماید که از طریق آن می توان یک منبع مطمئن امواج غیرمادی را جهت انرژی درمانی به دست آورد.
یکی دیگر از منابع دریافت امواج غیرمادی استفاده از مکانیزم خلاء در تولید امواج غیرمادی می باشد. محیطی که خلاء باشد و آنرا از هوا خالی کنیم محیطی است که ذرات مادی در آن نسبت به محیط اطراف کمتر شده است و در نتیجه تعادل دینامیکی فضای مادی و غیرمادی آن به نفع فضای غیرمادی به هم خورده است و ذرات غیرمادی به سمت آن حرکت می نمایند و می توان آنرا یک جاذب ذرات غیرمادی تلقی نمود و از این طریق یک درمانگر می تواند انرژی لازم را از طریق این جاذب کنترل نماید. یک لامپ خلاء در این خصوص بسیار مناسب است و به شدت امواج غیرمادی محیط را به سمت خود جذب می نماید و با هدایت این امواج بر روی هدف مورد نظر می توانیم از این امواج جهت کاهش غده سرطانی استفاده نمود. نوع بکارگیری منابع نوری و تکنیک خلاء منحصر به فرد نمی باشد و می توان این امواج را از روش های مختلفی به دست آورد و یا اینکه آنرا هدایت نمود. یک لیزر اشعه ایکس بسیار قوی می تواند سلول های سرطانی را از بین ببرد ولی نه با استفاده از مکانیسمی که ما تصور می نماییم بلکه با استفاده از شعاع امواج غیرمادی که در اطراف آن ایجاد می شود این کار را انجام می دهد ولی به دلیل تاثیر منفی خود این امواج نتیجه مناسب نمی باشد.
یک درمان کننده با استفاده از انرژی درمانی امواج بسیار خالصی را به سمت نقطه مورد نظر هدایت می کند که این موضوع آثار مخرب روش های دیگر را ندارد.

تعامل حافظه و مفاهیم جدید در ذهن

میلیاردها نورون در مغز انسان وجود دارند که هر نورون با هزاران نورون دیگر در ارتباط می باشد. این نورون ها مانند رشته های سیم بسیار نازک عمل می نمایند و با عبور جریان ضعیف الکتریکی از خود یک شار الکترومغناطیسی را در اطراف خود به وجود می آورند این شار از طریق فعالیت های شیمیایی درون سلول ها با استفاده از جذب و دفع یون های سدیم و پتاسیم صورت می گیرد. در این حالت سیگنال های الکتریکی می توانند در اطراف خود شارهای الکترومغناطیسی ایجاد نمایند که این شارها در صورت تغییر میزان سیگنال های ارسالی و دریافتی تغییر می یابند و همان طور که از فیزیک مغناطیس می دانیم تغییر شار الکترومغناطیسی باعث ایجاد جریان الکتریکی می شود. بنابراین در سلول های اطراف محل عبور سیگنال یک جریان معکوس شکل می گیرد و این جریان نیز به نوبه خود می تواند به وسیله سلول تغییر داده شود و در اطراف خود جریان مستقل معکوسی شکل گیرد بنابراین در یک حالت کلی تغییر شار مغناطیسی محدوده وسیعتری از مغز را تحت تاثیر قرار می دهد و به همین علت است که در بررسی های صورت گرفته در خصوص فعالیت های مغز همواره یک ناحیه درگیر می باشد نه یک رشته نورون و یا دسته نورون های خاص.

یکی از دلایل این امر مکانیسم مغز در استفاده از این تغییرات شار و جریانات معکوس و متوالی می باشد. یک تفکر خاص شامل یک جریان مستقیم اصلی است که این جریان در محدوده وسیعتری در اطراف خود دارای جریانات ضعیفتر و متفاوت تری می باشد که به شدت به تغییرات شار جریان اصلی وابسته می باشند. هر نوع تغییر در جریان اصلی تفکر مورد نظر می تواند جریانات ضعیفتری را در میلیون ها نورون دیگر فعال نماید که این جریانات تابع پیچیده ای از جریان اصلی این تفکر می باشند که با توجه به دوری و نزدیکی به جریان اصلی و نیز سیستم فعال نورون ها در تولید سیگنال مجدد تحت تاثیر قرار می گیرد.

با توجه به این موضوع ذهن می تواند از یک سیگنال اصلی میلیون ها سیگنال تولید نماید که این سیگنال ها خود دوباره می توانندسیگنال های جدیدی به وجود آورند و تولید هر سیگنال و نوع آن به شدت تابعی از تغییرات سیگنال های دیگر می باشد. به این صورت که هر نوع تغییر در سیگنال های کناری می تواند بر شدت و نوع سیگنال های تولید شده تاثیر گذار باشد و یا موجب تضعیف یک نوع سیگنال شود و یا باعث تقویت سیگنال خاصی شود.

در این خصوص می توان گفت که یک تفکر خالص وجود ندارد زیرا هر تفکر در ذهن به سرعت تجزیه شده و میلیون ها سیگنال قوی و ضعیف را به وجود می آورد و هر سیگنال به همراه خود مفاهیم جدیدی را به وجود می آورد. برای خالص سازی یک تفکر باید از بروز سیگنال های مزاحم جلوژیری به عمل آورد و یکی از این روش ها تمرکز بر روی یک موضوع بسیار اختصاصی می باشد زیرا این موضوعات می توانند سیگنال های ثابتی را ایجاد نمایند و اهمیت پایداری یک سیگنال ثابت بسیار مهم می باشد زیرا چنین سیگنالی باعث ایجاد خاموشی در نورون های کناری خود می شود و در اصطلاح با تغییر شار مغناطیسی خود آنها را بیدار نمی کند. این موضوع سبب می شود که یک تفکر خالص به وقوع بپیوندد و پیوندهای آن با موضوعات دیگر خاموش بماند. هر چند که این موضوع به خودی خود چندان مفید نمی باشد ولی برای ایجاد تمرکز لازم است. تمرکز زمانی رخ می دهد که ما با کمترین تغییرات سیگنالی مواجه باشیم و این موضوع باعث می شود که نواحی کمتری از نورون ها فعال شده و ما از یک تفکر محدود به نتیجه گیری بهتری دست یابیم تا این که نواحی دورتر از نقطه اصلی را فعال نماییم و نتایج گیج کننده و پیچیده تری ذهن مارا با خود درگیر نمایند. هر چه محدوده روشن شده نورون ها به علت تغییر شار کوچکتر و نزدیکتر به سیگنال اصلی باشند نتایج به دست آمده از نزدیک ترین نورون ها به سیگنال اصلی به دست می آیند پیچیدگی کمتری داشته و مغز در درک واقعیت بهتر می تواند از آنها استفاده نمایند. در صورتی که به دلیل تغییرات شدید شار در بخش اصلی نورون ها دورتر روشن شوند این امکان وجود دارد که ما به درک پیچیده تری از یک مفهوم برسیم ولی ارتباط دادن این موضوعات با موضوع اصلی بسیار سخت می باشد و به مغز در درک واقعیت کمک نمی نماید. افرادی که قوه تخیل بسیار قوی دارند مغز آنها می تواند در یک مفهوم مشخص نورون های بیشتری را روشن کرده و نورون های دور تر از سیگنال اصلی در ایجاد تفکرات تخیل بسیار مفید می باشند. بنابراین ذهن همان چیزی را می بیند که واقعیت دارد و از تداخل سیگنال های مختلف به وجود می آید که عامل تمامی آنها می تواند یک موضوع کاملا واقعی باشد. ذهن تنها موتوری است که این سیگنال ها را با یکدیگر تداخل می دهد و خود نمی تواند مشخص کند که کدام سیگنال اولویت بکارگیری را در یک مفهوم خاص دارد ذهن با تداخل های به وجود آمده برخی جریانات را تضعیف و برخی را تقویت می نماید و این عمل را در محدوده های خاصی از مغز انجام می دهد.

مفهوم برخی از اشیاء در ذهن ما تداعی کننده یک موضوع خاص می باشد چگونه این اتفاق می افتد. تمرکز بر مفهوم آن شیء سیگنالی را تولید می کند که این سیگنال متغییر است زیرا ما این شیء را در زمان ها و مکان های مختلف دیده ایم یا شنیده ایم این موضوع سبب تغییرات پی در پی در سیگنال تولیدی و در پی آن تغییرات شار مغناطیسی در اطراف این سیگنال می شود و این موضوع سبب تولید سیگنال در نورون های کناری می شود و این موضوع تا آنجایی ادامه می یابد و میلیون ها نورون را با خود درگیر می نماید که به یک تفکر خالص برسیم در این حالت ما یک جریان باثبات تری داشته و می توانیم سیگنال و شار ثابتی را به وجود بیاوریم. در این حالت ممکن است تفکراتی وجود داشته باشند که ناشی از تفکر اصلی ما که همان شیء مورد نظر است باشند ولی خود بسیار ترکیبی باشند که ناشی از نوع تفکر می باشد یعنی برخی از مفاهیم می توانند از یک مفهوم دیگر گرفته شده باشند ولی از خود آن مفهوم اصلی برای ما پیچیده تر و متغیر تر باشند و این موضوع سبب افزایش ناگهانی شار متغیری در نورون های کناری می شود که باعث تضعیف جریان اصلی می شود. به همین دلیل است که در بسیاری از اوقات تفکرات اصلی به حاشیه رانده می شوند و تصور یکی شیء می تواند ما را به سوی مفاهیم دیگر سوق دهد.


اما این موضوع نیز ممکن است اتفاق بیافتد که تصور یک شیء ما را به مفاهیمی برساند که ما هیچ زمینه ای از آن در ذهن خود نداریم. این موضوعی است که می تواند ناشی از آنالیز شیء در ذهن ما باشد موتور ذهن مفهوم مورد نظر را به سیگنال های مختلف در شبکه نورون ها تبدیل می نماید و این سیگنال ها با تداخلات مختلف در خود و در سیژنال اصلی مفاهیم جدیدی را می سازند که به ماهیت ذهن ما و شیء مورد نظر بستگی دارد. بنابراین ذهن انسان می تواند مفاهیمی را تولید کند که سابقه ای از آن در خود ندارد و موضوع مهم این است که ذهن تجربیات خود را از یک مفهوم خاص می تواند به وجود آورد و تا مدت ها سیگنال ها در ذهن جریان پیدا می کنند و اثرات آن به صورت سیگنال های بسیار ضعیف می تواند وجود داشته باشد و موضوع بسیار مهم این است که این تفکرات ذخیره شده می توانند بر تفکرات جدید تاثیر گذار باشند و تفکرات جدید نیز به همین ترتیب می توانند آنها را کمرنگ یا تقویت نمایند. بنابراین مفاهیم در ذهن انسان شالوده ای تفکرات قدیمی و موثر در ذهن و نیز ماهیت تفکر جدید می باشند و برداشت ما از یک مفهوم جدید بیش تر به مفاهیم گذشته در ذهن ما بستگی خواهد داشت.

ذرات بنیادین خلا و ضد مواد

گرچه نظر اصلی دانشمندان در مورد ضد مواد مشخص نیست اما تعدادی از آنها بر این تاکید دارند که ذرات پاد زیر اتمی مانند پوزیترون می توانند از ضد مواد باشند. بعضی دیگر هم اعتقاد دارند ضد مواد در سیاه چاله ها ایجاد می شوند. اما حقیقت چیست؟

عقیده ی VMR-PCR بر این است که اگر خلا عامل اصلی گرانش و ایجاد کننده ی نیروی دافعه باشد باید از ذراتی غیر مادی تشکیل شده باشد.

برای آسان تر کردن کار ابتدا فرض می کنیم این ذرات دقیقا مخالف مواد هستند.

طبق تعاریف گفته شده در VMR-PCR شتاب گرانشی حاصل از برآیند نیروهای دفع خلا و ماده است که این نشان می دهد دو نیروی دافعه ی ماده و خلا برابر نیستند.

در همین جا متوجه می شویم که قانون سوم نیوتن برای این ذرات آنچنان درست نیست.

زیرا عمل (دافعه ی خلا) را اگر در این فرآیند F = C فرض کنیم دافعه ی ماده F < C خواهد بود که این نشان می دهد عکس العمل در جهت عکس وارد می شود اما دقیقا برابر نیروی وارده نیست...

برای مشاهده به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

"ذرات بنیادین خلا و ضد مواد"

گرچه نظر اصلی دانشمندان در مورد ضد مواد مشخص نیست اما تعدادی از آنها بر این تاکید دارند که ذرات پاد زیر اتمی مانند پوزیترون می توانند از ضد مواد باشند. بعضی دیگر هم اعتقاد دارند ضد مواد در سیاه چاله ها ایجاد می شوند. اما حقیقت چیست؟

عقیده ی VMR-PCR بر این است که اگر خلا عامل اصلی گرانش و ایجاد کننده ی نیروی دافعه باشد باید از ذراتی غیر مادی تشکیل شده باشد.

برای آسان تر کردن کار ابتدا فرض می کنیم این ذرات دقیقا مخالف مواد هستند.

طبق تعاریف گفته شده در VMR-PCR شتاب گرانشی حاصل از برآیند نیروهای دفع خلا و ماده است که این نشان می دهد دو نیروی دافعه ی ماده و خلا برابر نیستند.

در همین جا متوجه می شویم که قانون سوم نیوتن برای این ذرات آنچنان درست نیست.

زیرا عمل (دافعه ی خلا) را اگر در این فرآیند F = C فرض کنیم دافعه ی ماده F < C خواهد بود که این نشان می دهد عکس العمل در جهت عکس وارد می شود اما دقیقا برابر نیروی وارده نیست.

بنابراین قانون اول VMR-PCR در مورد ضد مواد: عمل و عکس العمل ضد مواد:

 

1) نیروی عمل ضد ماده همیشه از نیروی عکس العمل ماده بیشتر است.  

 

اما در اینجا یک استثنا بوجود می آید:

می دانیم که جهان در حال انبساط است. پس طبق قوانین گفته شده اجرام از آن نقطه شتاب می گیرند که در آن دفع ماده از خلا بیشتر باشد تا دافعه ای در عکس العمل ایجاد شود.

بنابراین تنها یک مورد استثنا وجود دارد و آن سفید چاله ای در مرکز دنیاست.

با این فرض متوجه می شویم نه کرم چاله ای وجود دارد و نه سفید چاله ای به اندازه ی این همه سیاه چاله!

تنها یک و یک سفید چاله در مرکز عالم وجود دارد زیرا در جای دیگر نمی بینیم اجرام به جز این سو به سوی دیگری منبسط شوند.

این مطلب معمای سفید چاله ی استفان هاوکینگ را حل می کند. سالها بود که این دانشمند می گفت پدیده ای باید در مقابل سیاه چاله وجود داشته باشد و اثباتی ریاضی برای آن داشت. اما با این همه تلاش کسی موفق به دیدن این مورد نشد. از آنجا که هاوکینگ سیاه چاله ها را با کرم چاله ها به سفید چاله ها متصل کرده بود منطقی به نظر می رسید که با رصد سیاه چاله ها در نقطه ای که دیگر کرم چاله ای نبود قسمت دوم نظریه ی هاوکینگ را رد می شد.

اما حال می فهمیم که تنها یک سفید چاله در مرکز عالم وجود دارد و به همین دلیل است که ما عاجز از

رصد این مورد هستیم.

 

اما حال چرا کرم چاله از سیاه چاله ها به مرکز دنیا متصل نباشد؟

 

طبق تعاریف گفته شده اگر جرم در سیاه چاله ساکن نبود چنین گرانشی در اطراف آن ایجاد نمی شد. زیرا گفته بودیم که دافعه ی خلا متناسب با دافعه ی ماده است. (به جز مورد سفید چاله)!

از آنجا که جرم بیشتر متناسب با دافعه ی بیشتر ماده است پس باید جرم در سیاه چاله ساکن باشد.

که البته این رابطه دو طرفه نیست که بگوییم هرچه خلا بیشتر دافعه ی ماده بیشتر زیرا خلا بدون ماده فعال نیست.

حال آیا می توان گفت اگر سیاه چاله ای آنقدر بزرگ شود که بر دافعه ی خلا غلبه کند تبدیل به سفید چاله خواهد شد؟

خیر. اولین دلیل آن است که همچنین موضوعی مشاهده نشده است. دوم اینکه پیش بینی می کنیم یک سیاه چاله در حالت ایده آل که بعید است دافعه ای برابر با خلا داشته باشد و به همین دلیل ثابت بدون هیچ گرانشی در فضا قرار گیرد به این دلیل که هیچ سیاه چاله ای در مرکزیت دفع خلا نیست. آن سفید چاله ای که ما از آن صحبت می کنیم در مرکز دنیا وجود دارد که این خواص برای آن برقرار می شود.

بنابراین خیلی دقیق می توان گفت اگر سیاه چاله به حجم عظیمی از این قابت دست پیدا کنند (تقریبا 50 درصد) گرانش آنها به جای اینکه زیاد شود کاهش خواهد یافت.

 

اما این دیدگاه چگونه نظریه ی جهان تپنده را توجیه می کند؟

 

همانطور که خواندید گفتیم سفید چاله ی مرکزی در حال دفع است.

در قوانین ضد ماده داریم که در هنگام ایجاد گرانش ذرات خلا خود متاثر از این برآیند دفع نیستند و ساکن باقی می مانند. همچنین فرض کردیم که ضد مواد خواص مقابل مواد را داشته باشند. پس مواد سفید چاله باید تاثیر پذیر از این دفع خود نیز از مرکز با سرعتی خاص جدا شوند. (با همان سرعت منقبض شدن دنیا).

بنابراین بعد از مدتی (برابر با طول زمان انبساط جهان) مواد داخل سفید چاله طوری تخلیه می شوند که دیگر قادر به مقاومت در مقابل دافعه ی خلا نخواهند بود. به همین دلیل دوباره بعد از انبساط دنیا شروع به انقباض می کند و سفید چاله ی مرکزی به سیاه چاله تبدیل خواهد شد. 

(ضد ماده از آن جا خود متاثر از دافعه نیست که این دافعه تولیدی ذرات دیگر خلا هست و گفتیم که خلا بدون ماده تاثیری ندارد).

بنابراین قانون دوم ضدماده را بیان می کنیم: تعریف نیرو برای ضد مواد:

 

2) نیرو (از قبیل جاذبه و دافعه) بر ضد مواد تاثیری ندارد.

 

از این موضوع که بگذریم دیدیم که در تعاریف طبق مثال پاکت آبمیوه و جاروبرقی با ایجاد توده ای از مواد در فضا ذرات خلا در اطراف آن چگال تر شده و از آنجاییکه می خواهند به جای خود برگردند به ماده دافعه وارد می کنند.

بنابر این تعریف داریم: کمیت های وجودی ضد مواد:

 

3) ضد مواد حجم اشغال می کنند اما جرم ندارند.

 

طبق همان مثال ها هم دیدیم که در این فرآیند ذرات خلا جابه جا نمی شوند و با حتی با مواد یا با خود ترکیب نمی شوند. تنها از برخورد نیروهای آنها به یکدیگر یک ذره ی پر انرژی با سرعت بیشتر از C ایجاد می شود. این ذرات تجزیه نمی شوند و یا از بین نمی روند.

بر طبق این موضوع و استناد به قانون پایستگی انرژی – ماده قانون چهارم را اینگونه بیان می کنیم: پایستگی ضد مواد:

 

4) ضد مواد نه بوجود می آیند و نه از بین می روند. اما ممکن است عاملی مانند انرژی داشته باشند که به آن تبدیل شوند. (انرژی عامل ماده است. عامل این ذرات باید نوعی مستقل باشند).

 

این قانون نشان می دهد که در هر جهان مقدار مساوی و ثابتی ضد ماده (خلا) و ماده وجود دارد که این مدل استاندارد را نیز توجیه می کند.

قانون پنجم را استوار بر ای مطلب بیان می کنیم: مقدار نیروی ضد مواد:

 

5) نیرویی که خلا به ماده وارد می کند به حجم آن بستگی دارد زیرا آنها جرم ندارند. نیروی وارده از ماده بر خلا نیز به جرم ماده بستگی دارد.

 

نکته: از آنجا که در مواد حجم بیشتر معنی جرم بیشتر را الزاما نمی دهد پس نیروی مواد را تنها به جرم نسبت می دهیم.  

 

6) ضد مواد مفهومی به نام چگالی ندارند. زیرا در هر دنیا تنها این مواد هستند که منبسط و منقبض می شوند و همانطور که گفتیم ذرات خلا ساکن هستند. به همین دلیل چگالی این ذرات تنها در اطراف اجرام تعریف می شوند. جرم بیشتر جسم چگال تر شدن ذرات خلا در اطراف آنرا بیان می کند.

 

نتایج زیادی از این قانون می توان گرفت که چند نمونه از آنها را در غالب قانون های مجزا بیان می کنیم:

 

7) دو ضد ماده بر هم نیرویی وارد نمی کنند زیرا:

الف) تنها در حضور ماده فعال و دارای اثر می گردند.

ب) در پدیده های انبساط  و انقباض نیروی ضد مواد (ذرات خلا) تحت تاثیر این فرآیندها قرار نمی گیرد.

 

8) ضد مواد هیچ گاه عاملی مانند انرژی ندارند و مطلقا پایسته هستند. زیرا تبدیل آنها به عاملی مانند انرژی آنها را مستلزم به حرکت می کند.

 

9) ذره ی ایجاد شده از برخورد دو نیروی دافعه ی خلا و ماده از آنجا که سرعت آن C^2 کاملا انرژی و در واقع مادی می باشد و از ضد ماده نخواهد بود.

 

حال تنها مطالب در مورد ضد مواد مربوط به گسیل امواج و بارهای آنها است.

در مورد طیف و گسیل امواج که قبلا اشارتی کرده بودیم مبنی بر اینکه از آنجا که ضد مواد خواص مقابل مواد را دارند نه طیف خواهند داشت و نه موج گسیل خواهند کرد.

البته فرضی را نیز بیان کردیم که ممکن است طیف سیاه برای ضد مواد باشد و این رنگ سیاه همانند سفید برای ماده از چندین رنگ ضد مادی تشکیل شده باشد.

اما در مورد بار:

اگر توجه کرده باشید مدلی که برای انتشار تاکیون ها مشخص کردیم خیلی شبیه به دفع دو بار هم نام بود.  

اگر هر دو دفع را منشایی از ذرات با بار همنام و تقریبا مساوی بیان کنیم این شباهت بیشتر نیز مشخص می شود. اما تا به جال باری برای خلا مشخص نشده است.

بنابراین قانون آخر را اینگونه بیان می کنیم:

 

10) ضد مواد در فرآیند گرانش باری همنام با بار مواد و تقریبا مساوی از نظر مقدار خواهند داشت.

 

به همین دلیل پیش بینی می کنیم که اولین لایه های خلا بعد از جو دارای بار همنام با آخرین لایه های جو باشد.

 

اما آیا قطب های مغناطیسی تاثیری در این ذرات و خواص آنها دارند؟

 

خیر. با تجزیه ی مطالب گفته شده خود در می یابید که تمام خواص بیان شده از فرآیند گرانش و بررسی آن بدست آمده اند و ارتباطی با مغناطیس ندارند.

 

آنگاه مغناطیس مواد از کجا آمده است؟

 

VMR-PCR عامل عالم را در دو چیز می داند. خلایی که فضا را پر کرده و ماده ای که ذره ی بنیادین عالم است.

همانطور که می دانیم مغناطیس اجرام سماوی بعد از چندین سال رو به کاهش می رود که دلیل آن نا مشخص است.

نظری که VMR-PCR دارد این است که بعد از بیگ بنگ مواد دارای بالاترین قدرت در میدان مغناطیسی خود هستند. با گذشت زمان و ظاهر شدن سناریوی جهان تپنده آنها این قدرت را به آهستگی از دست می دهند و بعد از انقباض در نقطه ی مرکزی عالم عاملی مغناطیس آنها را دوباره شارژ می کند.

بر همین مبنا پیش بینی می کند که مغناطیس از دست رفته عمدتا تا روز انقباض در فضا پخش خواهد بود و بوسیله ی این عمل در نقطه ی مرکزی جمع خواهد شد تا مواد جمع شده را شارژ مغناطیسی کند.

 

عمل این انقباض بستگی به دفع خلا خواهد داشت. به صورت تقریبی خلا در شرایط ایده آل به یک جسم متمرکز 5.98 تنی 1 تقسیم بر 10^24 نیوتن نیرو وارد می کند. برای بدست آوردن نیروی انقباض می توانید جرم دنیا را در این تناسب قرار داده تا مقدار تقریبی آن را بدست آورید.

 

بحث تقریبا در اینجا تمام است. زیرا از آنجاییکه چگالی برای ذرات معنی ای ندارد پس در کل ترمودینامیکی ندارند.

به همین دلیل کار خود را با این 10 ویژگی از ضد مواد (ذرات خلا) به پایان می بریم.

 

اطلاعات اولیه از این تئوری در:

 

http://www.hupaa.com/page.php?id=2709

 

"با تشکر"

علیرضا یعقوبی

2006-11-07

Copyright © (2003 – 2006) VMR – PCR ® theory by Alireza Yaghoubi. All rights reserved!

 

Copyright conditions: 2006-10-21:

1) Publishing this article or a brief of that is only permitted by mentioning the name of author (Alireza Yaghoubi).

2) Any technological usage of this theory is only permitted by asking the author (Alireza Yaghoubi) personally. For more information send your request to dr_ayt@yahoo.com.

3) This theory is not completely proven. Please do not publish this article in applied physics sections.

4) Your comments and suggestions are highly appreciated and respected. Contact us and we will concern. E-mail: dr_ayt@yahoo.com. Thank you!

 

 VMR-PCR

”The dawn of truth”

ذرات غیرمادی و اثرات آن بر زندگی انسان

مکانیک کوانتمی می تواند تفاوت های عملکرد ذرات را در ابعاد میکروسکوپی و ماکروسکوپی تشریح نماید. رفتار ذرات در ابعاد میکروسکوپی بسیار متفاوت از همین رفتار برای ذرات ماکروسکوپی می باشد و این موضوع با استفاده از قوانین مکانیک کوانتم در خصوص انرژی های ناپیوسته و گسستگی های موجود در توزیع انرژی در ابعاد گوناگون به دست می آید اما آیا با کوچکتر شدن ذرات به ابعاد بی نهایت کوچک و غیرقابل تصور این قوانین کارآمد می باشند. در ابعاد بسیار کوچکتر از نانو مکانیک کوانتمی نیز نمی تواند به تشریح حرکت ذرات بپردازد و در این زمینه ما باید دست به ایجاد مکانیک جدیدی بزنیم و تفاوت ها در این ابعاد بسیار شگفت انگیزتر خواهد بود و بخشی از فعالیت فیزیکدان  ها در جهت گسترش مکانیک کوانتم در خصوص همین موارد بوده است و دانشمندان در تلاش هستند با ایجاد نظریات جدید در مکانیک کوانتم همپوشانی لازم را در خصوص  رفتارذرات بی نهایت کوچک را  به وجود آورند و نظریات جدید به دنبال یک راهکار عمومی برای تشریح مکانیسم های طیف وسیعتری از ذرات می باشند.
ذرات در ابعاد بسیار کوچکتر از نانو به ساختارهایی نزدیک می شوند که گسستگی فضا و زمان را به بهترین شکل درک می نمایند و این ساختارها می توانند در کاربرد انرژی و اثرات انرژی بر آنها بسیار متفاوت تر از ذرات بزرگتر از خود نشان دهند. به عنوان مثال ذرات فوتون می توانند انرژی لازم برای حرکت در یک مسیر بینهایت بزرگ را از فضای موجود در اطراف خود دریافت نمایند و با توجه به همگنی نسبی در این گسستگی داری سرعت ثابت در طول این مسیر می شوند . در این حالت اگر ما با استفاده از شرایط محیطی بر روی فوتون ها اثر گذار شویم و سرعت نور را با استفاده از مکانیسم های موجود در محیط کم نماییم مجددا با برداشتن شرایط نور به سرعت قبلی باز می گردد و این موضوع نشان می دهد که فوتون ها انرژی خود را تنها از محیط دریافت می کنند و این موضوع با توجه به توانایی آنها جهت دریافت این انرژی از فضا قابل توضیح می باشد.
از دیگر ویژگی های ذرات بسیار کوچکتر از نانو تعامل آنها با ذرات کوچکتر از خود و نیز ذرات نیمه مادی می باشند و این عکس العمل ها به همین ترتیب تا ذرات نیمه غیرمادی و ذرات غیرمادی ادامه می یابد. نکته قابل توجه در این خصوص اثرپذیری ذرات بزرگتر از ذرات کوچکتر به صورت های گوناگون می باشد در این فضا به دلیل تاثیر فضای مادی بر ذرات بسیار کوچک مسیرهای حرکتی می تواند از طریق ذرات کوچکتر به ذرات بزرگتر القا شود این گونه القا شدن در ابعاد ماکروسکپی نیز می تواند اتفاق بیافتد ولی اثرات آن در ابعاد بسیار کوچکتر بیشتر و اثرات دائمی می باشد به نحوی که حرکت ذرات بزرگتر تنها در مسیرهایی صورت می گیرد که ذرات کوچکتر مشخص می نمایند. این موضوع به صورت متوالی در ذرات بسیار کوچک ادامه می یابد تا اینکه در مواجه با ذرات نیمه مادی این اثرات می توانند با توجه به تغییرات موجود در فضای مادی و غیرمادی به ایجاد نیروهای لازم برای حرکت در ابعاد بزرگتر کمک نمایند. یکی از موضوعات مهم در ارتباط با این ذرات بحث زمان می باشد. گسستگی زمان در لایه های مادی و غیرمادی رخ می دهد زیرا بین گذشت زمان در لایه های مادی و غیرمادی تفاوت بسیار زیادی بوده و این موضوع باعث تعامل ذراتی می شود که در زمان های مختلفی حرکت می نمایند و خود می تواند باعث بروز ویژگی هایی شود که یکی از انها را در بحث تفکر و حافظه در مغز انسان مورد مطالعه قرار دادیم. در بحث حافظه و محاسبات ذهن و نیز تصورات به موارد بیشماری برمی خوریم که تنها با موضوع گسستگی زمان در ابعاد نانو می توان به توضیح آن پرداخت.
تعامل ذرات مادی و غیرمادی تنها می تواند در سطوح بسیار بسیار کوچکتر از نانو صورت گیرد و ذهن انسان در این خصوص می تواند مکانیسم لازم برای این ارتباط را از طریق سلول های خود فراهم نماید و اثرات این انتقالات را به صورت مکانیسم های مادی برای ایجاد درک ما و نیز تصورات و محاسبات ذهنی فراهم می آورد.
یکی از موضوعات مهم در خصوص نحوه حرکت ذرات بنیادی در ارتباط این حرکت ها با حرکت ذرات کوچکتر از آنها می باشد. نحوه تعامل در حرکت ذرات به کوچکی آنها بستگی دارد یعنی هر چه ذرات کوچکتر باشند حرکت آنها استقلال بیشتری نسبت به ذرات دیگر داشته و از محیط اطراف اثرپذیری داشته و نیروی لازم را از تعامل با فضای کوانتمی اطراف خود به دست می آورند و هر چه ذرات بزرگتر باشند تاثیرپذیری آنها از فضا کمتر و حرکت آنها تحت تاثیر نیروی وارد از ذرات دیگر می باشد.
با توجه به همین اصل می توان گفت ذرات ذرات بسیار بنیادی حرکات پیچیده تری را داشته و شناخت آنها نیز مشکل تر می باشد زیرا این ذرات علاوه بر تاثیر از فضای اطراف برای حرکت خود تا حدودی نیز تحت تاثیر ذرات کوچک تر از خود حرکت می نمایند. اما موضوع مهم در برخی از حرکات هوشمندانه در سطوح اتمی می باشد که چگونه این حرکات می توانند به پایداری بیشتر هسته و اتم کمک نمایند. حرکات ذرات کوچکتر بیشتر متاثر از فضا می باشد و در نتیجه بیشتر متاثر از ذرات غیرمادی است و این موضوع سبب می شود که هر چه ذرات کوچکتر باشند خواص فضایی آنها نسبت به خواص مادی انها جرم و حجم بسیار قابل توجه می باشد تا جایی که به بخشی از فضای موجود در اطراف ما تبدیل می شوند و ما به اشتباه آنها را بخشی از فضا در نظر می گیریم در صورتی که خود فضا و ویژگی های ان چیز دیگری است. با این شرایط ذرات بسیار بنیادی تاثیرات خود را بر ذرات بزرگتر از طریق حرکات خود منتقل می نمایند .
این موضوع نشان می دهد که تاثیرات ذرات غیرمادی بر رفتار ذرات مادی بسیار زیاد خواهد بود و یکی از این اثرات نیز بحث درک فضا و زمان می باشد . درک گذر زمان تنها از تاثیرات ذرات غیرمادی بنیادی بر ذرات مادی بنیادی ایجاد خواهد گردید. برای اثبات وجود زمان و درک گذر آن ما به یک ناحیه کاملا مشخص و گسسته در زمان نیاز خواهیم داشت تا بتوانیم به مقایسه این دو زمان با یکدیگر به درک گذر زمان برسیم. به عنوان مثال شما داخل یک وسیله نقلیه نشسته اید زمانی می توانید حرکت این وسیله را احساس نمایید که با نگاه به اشیاء اطراف وسیله دور یا نزدیک شده به انها را احساس نمایید اگر تمام وسایل اطراف شما با حرکت شما به همان سرعت به حرکت دربیایند شما نمی توانید حرکت خود را حس کنید . این موضوع در مورد زمان نیز صادق می باشد شما گذر زمان را تنها زمانی می توانید احساس کنید که عنصری در وجود شما وجود داشته باشد که با زمان کندتر یا تندتر نسبت به زمانی که شما درک می کنید بگذرد و شما با مقایسه با آن به درک سرعت گذشت زمان برسید. در صورتی که این عنصر وجود نداشته باشد احساس سکون به وجود می آید و گذر زمان نیز معنی خود را از دست می دهد.
بنابراین می توان گفت وجود ذرات غیرمادی با توجه به اثرات موجود در آنها در فضا و زمان انکار ناپذیر است و بدون بررسی عملکرد آنها نمی توان به بسیاری از سوالات موجود پاسخ گفت.